متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها ⊰| چند لحظه لطفا |⊱

  • نویسنده موضوع R_MāN'8
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 568
  • بازدیدها 16,731
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

sʰᵃᵈⁱ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
183
پسندها
3,630
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • #101
منتظر هيچ دستي در هيچ جاي اين دنيا نباش …
اشکهايت را با دستهاي خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند
 
امضا : sʰᵃᵈⁱ

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,389
پسندها
31,876
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
  • #102
خیلی از ما آدما شبیه یه شیشه ی ترک خورده ایم ، هنوز‌‌ نشکستیم ولی تو دلمون پر از ترک های کوچیک و‌ بزرگه ...هر کدوم از این ترک ها ما رو یاد یه اتفاق می ندازه ، یه خاطره...‌بعضی ترک ها برای اعتماد بیش از حد به آدماست و بعضی ها برای اینکه تو زندگی بد جایی قرار گرفتیم ، شاید هم وسط بازی دیگران ما ترک برداشتیم ! همه ی ما یه جایی از زندگی ضربه خوردیم ...‌ فرقی نداره از غریبه یا خودی،مهم این هستش که ما دیگه اون شیشه ی بی خط و خش نیستیم ، تو وجود ما ترک هایی هست که هر لحظه می تونه دلمون رو بشکونه ، ما حالا آمادگی شکستن رو داریم‌ حتی با یه ضربه ی ساده و آروم... حالا دیگه مثل قدیم محکم نیستیم ، با یه رفتار اشتباه، با یه حرف ساده ترک هامون بزرگ و بزرگ تر میشه ، تا وقتی که بشکنیم ...‌...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,389
پسندها
31,876
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
  • #103
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
بچه بودم ، همیشه عجله داشتم ، میرفتم پیش مادرم میگفتم پس کی میریم دریا ؟ میگفت آخر هفته ، میگفتم یعنی کی؟ خیلی مونده؟ میگفت ۵شب که بخوابی و بیدارشی میریم ، امشب میخواستم ازش بپرسم چند شب دیگه بخوابمو بلند شم که تموم بشه اینهمه درد؟ دلم نیومد غصه بیاد تو دلش ، دلم نیومد..
 
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,389
پسندها
31,876
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
  • #104
بعضى اتفاقات زندگى به ظاهر ساده ن. ولى آدمو داغون مى کنن.
مثل فیلماى نصفه دیده شده
مثل کتاباى نصفه خونده شده
مثل آهنگایى که میفتن تو سرت و بلدشون نیستى
مثل سرفه هاى گاه و بیگاه که تمومى ندارن
مثل وقتى که خوابت میاد و خوابت نمى بره
مثل دلتنگیاى آخر شب،
مثل نگرانى هاى اول صبح.

•❥
 
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,389
پسندها
31,876
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
  • #105
تا کِی میخوای بمونی زیر این بارون، هِی راه بری و با خودت حرف بزنی ؟ تا وقتی که دلم خالی بشه از همه چیز. تو نمیدونی قشنگیِ بارون به همین خیس شدنشه به همین دل دادن و دل سپردنش. اینو فقط کسی میفهمه که دلش خیس شده باشه از دلتنگی از حسرت. اونوقته که دیگه نمیترسی از خیسی نمناکِ بارون و راه رفتن تو جاده ای که انتهایی نداره.
 
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,389
پسندها
31,876
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
  • #106
دوست داشتن اگر دوست داشتن باشه، برمیگردی بهش میگی: ببین من نمیخوام هیچوقت، سرِ هیچ تصمیمی، قید دلت و دلخواهتو بزنی بخاطر من. من نمیخوام اونی باشم که محدودت میکنه و سد میشه بین تو و رویاهات... تو و باورات.
من میخوام اونی باشم که هرجا گیر کردی روم حساب کنی. هرجا کمک خواستی بدونی هستم. هرجا سنگ صبور واسه غصه‌هات خواستی بدونی هستم. هرجا تنها بودی بدونی هستم که از تنهایی درت بیارم. دوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,389
پسندها
31,876
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
  • #107
بغض گلویش را گرفته بود؛
تظاهر میکرد به بی تفاوتی]
-
اصلا برام مهم نیست که اون نیست!
من به هیچکس بجز خودم نیاز ندارم!
[گوشیو بر میداره و زل میزنه به عکساش]

 
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #108

بالاخره یک روز
از اینجا میروم
از مرتب کردن صبح به صبح تختخواب
از رژهای ملایم و ضد چروک های حوالی سی سالگی
از کیفم را برمیدارم میروم اداره
از آدم های فکر می کنم خوشبخت تره ماشین های بغل دستی
از سلام های بی جان تکراری

سال ها قبل
خیلی سال قبل
یک روز
برای همیشه از اینجا میروم
انقدر دور
تا فردایش که امروز است این شکلی نباشد
می فهمی...؟!
تو تا حالا سال ها قبل
از اینجا رفته ای
که سال ها بعد
به اینجا نرسیده باشی؟!

 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #109

مثلِ آهنگ خارجیایی که دوسشون داشتم اما معنیشونو نمیدونستم بودی برام، مثلِ وصله ی ناجورِ زندگی آقاجون که هروقت با عزیز حرفش میشد میگفت یه عمر گذشته اما هنوزم وصله ی ناجوری، هنوزم مثل همون روزایی و عوض نشدی ...
نمیدونم اون روزا عزیز چجوری بود اما شبیه تو بود گمونم، دوس داشتنش قط و وصل میشد، رفت و آمد داشت، کم و زیاد داشت!
وصله ی ناجور بودی اما ناجور بودنتم قشنگ بود، میومدی بِهِم، قَدِت به قَدَم، وَزنِت به وَزنَم، رنگِ چشات به رنگِ چشام اما دنیات ... دٌنیات رنگِ دنیایِ من نبود، من میگفتم آبی تو میگفتی سیاه، من میگفتم دیوونه بازی تو میگفتی عاقل بودن، هی من میگفتم، هی تو میگفتی. انقدر گفتم و گفتی تا یه روز که آقاجون با عزیز دعواش شده بود و با بغض نگام کرد، تنم لرزید، یهو گفت: جایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN_R

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #110
یادمه یبار وسط دعوا داد زد گفت:
انقد اخلاقت مزخرفه که هیچ کسی رو جز من نداری!
احمق بود دیگه نمیفهمید. انقد دوسش دارم که نیاز به دیگران ندارم؛الان به اندازه موهای سرم رفیق خوب دارم.
اونو دیگه ندارم ...
تو آخرین دعوا داد کشید گفت:
انقد سرت با رفیقات گرمه که اصلا منو نمیبینی!
"نمیخواست بمونه دنبال دلیل میگشت"
 
امضا : R_MāN'8
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا