- ارسالیها
- 3,053
- پسندها
- 55,659
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 41
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #11
به هرسو هر زمانی که بیارم بر لبم نامت
دلم میگیرد آرامش، شوم رامت
میارایی تو گیسوان خود از تکههایی نور
که گویی از غمی فارغ شدست حالت
دلت مشکی ولیکن میزند چشمک بلورانت درونش
همین هم خبری میدهد از عمق دلت شادت
فراوانی بشر از حالت تو غافلاند
همین است که گویت تیره و تار است کامت
در ناامیدی امید دمیدست
نمیدانند هرشب هست پیغامت
هان که در هنگامه هم سود آرمیده
که حتی ظلمت شب هم سپید است
تفاوتی ندارد که سپهر گیتیام چگونه باشد
در تمامی جهان حس امید است
دلم میگیرد آرامش، شوم رامت
میارایی تو گیسوان خود از تکههایی نور
که گویی از غمی فارغ شدست حالت
دلت مشکی ولیکن میزند چشمک بلورانت درونش
همین هم خبری میدهد از عمق دلت شادت
فراوانی بشر از حالت تو غافلاند
همین است که گویت تیره و تار است کامت
در ناامیدی امید دمیدست
نمیدانند هرشب هست پیغامت
هان که در هنگامه هم سود آرمیده
که حتی ظلمت شب هم سپید است
تفاوتی ندارد که سپهر گیتیام چگونه باشد
در تمامی جهان حس امید است