متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #81
به طعنه گفت به من: روزگار جانکاه است
به من! که هر نفسم آه در بی آه است

در آسمان خبری از ستاره من نیست
که هر چه بخت بلند است عمر کوتاه است

به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا بودن زمین ماه است

شب مشاهده چشم آن کمان ابروست!
کمین کنید که امشب سر بزنگاه است

شرار شوق و تب شرم و بوسه دیدار
شب خجالت من از لب تو در راه است....
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #82
هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار

زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردّ پا بیزار

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار

اگرچه می گذریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر، من از شما بیزار

به مسجد آمدم و نا امید برگشتم
دل از مشاهده ی تلخیِ ریا بیزار

صدای قاری و گلدسته های پژمرده
اذان مرده و دل های از خدا بیزار

به خانه بروم؟! خانه از سکوت پُر است
سکوت می کند از زندگی مرا بیزار

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #83
تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت

همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت
به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت

به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم بردار
به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #84
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گریه ی تازه نیفزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید اگر باید عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد شاید عشق

شمع روشت شد و پروانه در آتش گل کرد
میتوان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت به پروانه نمی آید عشق
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #85
سر سبز دل از شاخه بریدم تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم تو چه کردی؟

من شور شر موج و تو سرسختی ساحل
وقتی به سوی تو دویدم تو چه کردی؟

هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی

مغرور ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم تو چه کردی؟

تنهایی و رسوایی بی مهری و آزار
ای عشق ببین من چه کشیدم تو چه کردی!
 
امضا : M.Fakher
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #86
همچنان وعده ی بخشایش شاهنشاهش
میکشد گمشدگان را به زیارتگاهش

نه در آیینه فهم است, نه در شیشه وهم
عاقلان آیینه خوانندش و مستان آهش

به من از آتش او در شب پروانه شدن
نرسیده است به جز دلهره ی جانکاهش

از هم آغوشی دریا به فراموشی خاک!
ماهی عمر چه دید از سفر کوتاهش

کفن برف کجا؟ پیرهن بگ کجا؟
خسته‌ام, مثل درختی که از آذر ماهش

باز برگرد به دلتنگی قبل از باران
سوره ی توبه رسیده است به بسم‌الله اش
 
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #87
اگر سرم که از انکار کردگار پرم
اگر دلم که از اندوه روزگار پرم

دقیق‌تر بنگر این غبار از آیینه نیست
خود این منم که در آیینه از غبار پرم

درختی‌ام که پر از قلب های کشنده‌ شده‌ست
ز خالکوبی غم های یادگار پرم

نه اهل کشتی نوح و نه سرنهاده به کوه
برای آمدن مرگ از انتظار پرم

مگیر زورق فرسوده ی مرا ای رود
که از خیال رسیدن به آبشار پرم
 
امضا : M.Fakher

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #88
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
 

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #89
بی قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست
آه بی‌ تاب شدن، عادت کم حوصله‌ هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌ هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله‌ هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله‌ هاست
باز می‌ پرسمت از مساله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مساله‌ هاست!
 

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #90
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ ام را شب طوفانی گرداب گرفت
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا