FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #11 بهتنهایی گرفتارند مشتی بیپناه اینجا مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا امضا : FATEME078❁
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #12 مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق - آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من « آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است امضا : FATEME078❁
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق - آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من « آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #13 زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت ! که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم امضا : FATEME078❁
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت ! که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #14 هرچه آيينه به توصيف تو جان كند نشد آه، تصوير تو هرگز به تو مانند نشد گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم به پريشانى گيسوى تو سوگند نشد خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند تا فراموش شود ياد تو هرچند نشد من دهان باز نكردم كه نرنجي از من مثل زخمى كه لبش باز به لبخند نشد دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد امضا : FATEME078❁
هرچه آيينه به توصيف تو جان كند نشد آه، تصوير تو هرگز به تو مانند نشد گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم به پريشانى گيسوى تو سوگند نشد خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند تا فراموش شود ياد تو هرچند نشد من دهان باز نكردم كه نرنجي از من مثل زخمى كه لبش باز به لبخند نشد دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #15 غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگ به خون خویش میغلتند خلقی بیگناه اینجا نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست نشان میجوید از من تا نیاید اشتباه اینجا تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا امضا : FATEME078❁
غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگ به خون خویش میغلتند خلقی بیگناه اینجا نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست نشان میجوید از من تا نیاید اشتباه اینجا تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #16 غمخوار من به خانهی غمها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ میزنند میبینمت برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای من و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیریام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی! امضا : FATEME078❁
غمخوار من به خانهی غمها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ میزنند میبینمت برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای من و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیریام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #17 حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه ی تنهایی نیست؟ امضا : FATEME078❁
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #18 اي رفته كمكم از دل و جان، ناگهان بيا مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا قصد من از حيات، تماشاي چشم توست اي جان فداي چشم تو؛ با قصد جان بيا چشم حسود كور، سخن با كسي مگو از من نشان بپرس ولي بينشان بيا ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن بي آنكه دلبري كني از اين و آن بيا قلب مرا هنوز به يغما نبردهاي اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا امضا : FATEME078❁
اي رفته كمكم از دل و جان، ناگهان بيا مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا قصد من از حيات، تماشاي چشم توست اي جان فداي چشم تو؛ با قصد جان بيا چشم حسود كور، سخن با كسي مگو از من نشان بپرس ولي بينشان بيا ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن بي آنكه دلبري كني از اين و آن بيا قلب مرا هنوز به يغما نبردهاي اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #19 من خود دلم از مهر تو لرزید ,وگرنه تیرم به خطا می رود اما به هدر,نه! دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر ,نه با هرکه توانسته کنار آمده دنیا با اهل هنر؟آری! با اهل نظر ؟نه! بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟ یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد یک بار دگر ,بار دگر, بار دگر .....نه! امضا : FATEME078❁
من خود دلم از مهر تو لرزید ,وگرنه تیرم به خطا می رود اما به هدر,نه! دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر ,نه با هرکه توانسته کنار آمده دنیا با اهل هنر؟آری! با اهل نظر ؟نه! بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟ یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد یک بار دگر ,بار دگر, بار دگر .....نه!
FATEME078❁ نویسنده انجمن سطح 46 تاریخ ثبتنام 30/3/17 ارسالیها 2,741 پسندها 66,678 امتیازها 66,873 مدالها 50 سن 26 31/3/17 نویسنده موضوع #20 موج عشق تو اگر شعله به دلها بكشد رود را از جگر كوه به دريا بكشد گيسوان تو شبيهاست به شب اما نه شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد خودشناسي قدم اول عاشق شدن است واي بر يوسف اگر ناز زليخا بكشد عقل يكدل شده با عشق، فقط ميترسم هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد زخمي كينهي من اين تو و اين سينهي من من خودم خواستهام كار به اينجا بکشد يكي از ما دو نفر كشته به دست دگرياست واي اگر كار من و عشق به فردا بكشد امضا : FATEME078❁
موج عشق تو اگر شعله به دلها بكشد رود را از جگر كوه به دريا بكشد گيسوان تو شبيهاست به شب اما نه شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد خودشناسي قدم اول عاشق شدن است واي بر يوسف اگر ناز زليخا بكشد عقل يكدل شده با عشق، فقط ميترسم هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد زخمي كينهي من اين تو و اين سينهي من من خودم خواستهام كار به اينجا بکشد يكي از ما دو نفر كشته به دست دگرياست واي اگر كار من و عشق به فردا بكشد