You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
متون و دلنوشتهها | حمید جدیدی |
-
نویسنده موضوع
SHIRIN.SH
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
111
-
بازدیدها
3,292
-
کاربران تگ شده
هیچ
- وضعیت
-
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.
رازی دارم
که حجمش بزرگتر از سینه ام است
حتی بزرگتر از تن!
سعی می کنم مخفی اش کنم
سعی می کنم "تو" را پنهان کنم از این و آن
مثل امروز
که صدایت از گوش هایم بیرون می ریخت...و نشد
دیروز
که دست هایت از زیر آستینم...
و روز قبل
موهایت را پشت یقه، زیر کلاه بارانی ام...
رازی دارم
و بیش از تو
منم که دارم برملایت می شوم
| حمید جدیدی |
برایم آفتابگردانی پست کن
همراه با کمی بوته های یاس
و اطلسی البته!
من تاریکم عزیزم
گوشت و پوست و استخوانم
با پاییز عجین شده است
و نور و عطر و رنگ از آن توست!
به پستچی ها اعتماد کن
و با گل هایی که گفتم
کمی از زیبایی ات را درون پاکت بریز
| حمید جدیدی |
بی هوا برگشت سمت من.
چشماش یکم خیس بود. برق میزد. نمیدونم از چیزی ناراحت بود یا مالِ خستگی روز بود. یهو بی مقدمه گفت:
" چیزی به من بگو که هیچ زنی جز من نشنیده باشد..."
*
گفتم: یه خال داری توی ابروت، که زیر موها پنهونه، اونم دوست دارم...
| حمید جدیدی |
*سعاد الصباح
اشک،
ژالهی روی برگ...
و قطره ی آبی که از شیر می چکد؛
کدام یک زودتر به دریا می رسد؟
به هر شکلی که حساب می کنم
من انتخاب تو نبودهام
و باران
اجتماع مردانی ست که دوستت دارند.
| حمید جدیدی |
زخم هایت را دوست بدار
و برای عمیق ترینش نامی انتخاب کن!
نامی که درخور است و شکوهمند
نامی که در هیچ کتابی خوانده نشد
در هیچ شعری سروده نشد
و در هیچ آوازی شنیده...
او را شاهزاده خطاب کن
ملکه؛ امپراطور و یا فرمانده ای شجاع
چرا که او زیباست
و در کشاکش رنج هایی که دیدهای
سربازی ست که بر گردنش
تاجی از گل های سرخ
آویخته اند!
| حمید جدیدی |
هر بار که
خانه را می تکانیم
چیزهایی پیدا می کنیم
که مدت ها
دنبالش می گشتیم!
حالا تو بگو
از کجای این خانه
شروع کنم
تا دوباره پیدایت کنم ؟!
| حمید جدیدی |
از تمام داراییها
یکی، دو گلدان شمعدانی دارم
یک جفت ماهی سرخ دارم
دوچرخهای یادگار پدربزرگ
یک مداد دندان زده
چند تا شعر
و تا دلت بخواهد «دوستت دارم»...
| حمید جدیدی |
حرفش را
به همین صراحتی که در سطر بعد می خوانید، می نویسم،
"دیگر دوستت ندارم"
و تنها واژه ی اضافی جمله اش
"دیگر" بود!
چرا که بر همگان روشن است
او دوستم نمیداشت از ابتدا
و روشن تر
که "دیگر"ی را دوست می داشت بسیار.
| حمید جدیدی |
کجاست شانههایی که دوستم داشت!
و دست هاش...
آنها را نمی یابم!
آنها را که چون سایش حریر بر زبری
لطافتم را عریان می کرد!
| حمید جدیدی |
و از بین تمام روسری هایت
"باد" را
بیشتر از همه دوست دارم
به موهایت می آید
| حمید جدیدی |
- وضعیت
-
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.