متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی ترانه های دلتنگی

  • نویسنده موضوع Sama_Shams
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 898
  • کاربران تگ شده هیچ

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
این جا گویی



صدای انسان هرگز به گوش نخواهد رسید

تنها بادهای عصرِ سنگی


بر دروازه‌های سیاه می کوبند.

این جا گویی در زیر این آسمان

تنها من زنده مانده‌ام

زیرا نخستین انسانی بودم

که آرزوی جام شوکران کردم

..........

آنا آخماتووار
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #2
تقدیم‌نامه
پیشِ این غم، کوه هم خم می‌کند پشت،

خشک می‌ماند به بستر رودخانه،

لیک زندان را حصار و در حصین است

پاسدار «زاغه‌های کار دشوار»،

و آن عذاب دوزخی و مرگ و ادبار.

از نسیم تازه برخی شادمان‌اند

برخی از نور شفق خوشحال و مسرور،

جمع ما اما ندارد از جهان بهر

جز جگاجنگ کلید - این زنگ ناساز-

یا طنینِ ضربه‌های گامِ سرباز.

چون سحرخیزان عابد جسته از جا

می‌گذشتیم از بیابان‌وار این شهر

تا رسیم آخر (ز مرده بی‌نفس‌تر)

پیش هم، آن‌جا که خورشیدش به پستی‌ست

با نِوا رودش به مِه رو کرده پنهان،

لیک امید از دوردست آوازخوانان.

حکم…، وان سیلابِ تندِ اشک در پی.

می‌کند از دیگرانش دور گویی.

درفکنده گشته‌است انگار بر پشت

تا که با جان برکنندش قلب از جا،

می‌رود اما… پریشان، گیج… تنها…...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #3
دُنِ آرام به آرامی روان است،
به خانه می‌آید ماه زرد،

به درون می‌آید و کلاهش را شنگولانه کج نهاده،

ماه زرد سایه‌ای می‌بیند.

این زن بیمار است،

این زن تنهاست،

شوهر در گور و پسر در زندان،

برایم کمی دعا کن.
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #4
ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد
دوباره دوام می آورد
اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است

شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت!

.............


برتولت برشت
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #5
گمان می کنید زندگی کردن آسان است،

وقتی شهری که در آن زاده شده ای،
دیگر نیست، اما
تو به زندگی ادامه می دهی؟

گمان می کنید به یاد آوردن آسان است،
وقتی که چاره فقط فراموش کردن است،
وقتی شهری در کار نیست، اما
تو هنوز هم آن را به یاد می آوری؟

گمان می کنید خوابیدن آسان است،
وقتی گوش هایت پُر است از جیغ و
وقتی چشم هایت پُر است از اشک؟

وقتی تصاویر شاد را، دیگر
تنها در خواب می توان دید،
گمان می کنید
بیدار شدن از خواب آسان است؟


...........

هوانس گرگوریان
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #6
مرگ همیشه
خیلی آسان تر از عشق بوده است
حتی ” آراگون” هم می گفت؛
بدان که شبیه مرگ است، دوست داشتن تو
همان کلماتی که شعله های آتش اند
و روزگار شاعران
که همیشه سیاه بوده است
و مرگ
که در خیلی از شعرها و عشق ها
شانه بر موهای مان می زند
عشق که گاهی اوقات
به سان شهری مرده است
و این رفتن رو به زوال
همواره عمیق تر می شود
تا به حال
برایت جای سوال نبوده
چرا شاعران
به استادی ِ عشق مشهورند؟
زیرا بیشتر از هر کسی
عشق را به دوش کشیده اند
و من که چون آب ِنگران
از بستر خویش ام
پیداست که
برای عشق و مرگ
تقلا می کنم
............

ایلهان برک
برگردان سیامک تقی زاده
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #7
برگ زنبقی بر چهره آب شنا می‌کند


مرگ به هیچ چیز دیگری شبیه نیست



................
ایلهان برک
برگردان محسن عمادی
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #8
دوست داشتن گاهی وقت ها سنگین است . . .
دوست داشتن
گاهی وقت ها تحمل است
اینکه بتوانی با زخم های زندگی
هنوز سرپا ایستاده باشی

دوست داشتن
گاهی وقت ها، زندگی ست
همانند سینه ای بدون نفس ،
از مرگِ
قلب بدون عشق
آگاه باشی

دوست داشتن
گاهی وقت ها
سنگین است
به سان
سنگینیِ لیاقت دوست داشته شدن

و بعضی وقت ها
دوست داشتن
حیاتی دیگر است

زنده نگه داشتن
کسی درون ات
حتی
با وجود این فاصله های دور
.........
اُزدمیر آصاف
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #9
خورشید را میدزدم

فقط برای تو!
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!
فردا تو می فهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم!
آخ ... فردا!
راستی چرا فردا نمی شود؟
این شب چقدر طول کشیده...
چرا آفتاب نمی شود؟
یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟

.................

شل سیلوراستاین
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #10
زمانی هر کلمه ای که کرم ابریشم میگفت می فهمیدم
زمانی در خفا به وراجی های سارها می خندیدم
و در رختخواب با مگسی گپ میزدم
زمانی به تمام سوالهای جیرجیرکها گوش می دادم
و به تمام آنها جواب می دادم
و با گریه هر دانه برف درحال مرگ که فرو می افتاد
همدردی می کردم
زمانی به زبان گلها سخن می گفتم ...
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟
چه شد؟

………

شل سیلور استاین
 
امضا : Sama_Shams

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا