متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی •٠ اشعار امیلے دیڪنسون •٠

  • نویسنده موضوع YGNeae
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 511
  • کاربران تگ شده هیچ

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #11
« طلوع »

اڪنون برایت می‌گویم خورشید چگونه طلوع ڪرد
در هر دم تارے ابریشمین
برج‌ها در یاقوت ارغوانے شناور شدند
و خبر چون دسته‌ے سنجاب‌ها پراڪنده شد

تپه‌ها گره از ڪلاه گشودند
پرندگان آواز سر دادند
آن‌گاه آهسته به خود گفتم
«این دیگر خورشید است»

اما این‌ڪه چگونه غروب ڪرد نمی‌دانم
گویے نردبانے ارغوانے بود
ڪه دخترڪان و پسرڪان زرد
از آن مدام بالا می‌رفتند

و هنگامی‌ڪه بدان‌سو رسیدند
مدیر مدرسه‌اے خاڪستری‌پوش
میله‌هاے غروب را به‌آرامے برداشت
و همه را در پے خود ڪشاند


 
امضا : YGNeae
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Baharak

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #12

« اما چنین نخواهم ڪرد »

آسمان‌ها نمی‌توانند رازشان را نگه دارند
به تپه‌ها می‌گویند
و تپه‌ها به باغ‌ها
و باغ‌ها به نرگس‌ها
پرنده‌اے ڪه گذارش از آن طرف می‌افتد
همه را آهسته می‌شنود
اگر پرنده‌ے ڪوچڪ را رشوه‌اے دهم
ڪسے چه می‌داند شاید بگوید

اما چنین نمی‌ڪنم
ندانستن نیڪوتر است
اگر تابستان اصل بود
برف دیگر چه جادویے داشت

بنابراین اے پدر، رازت را نگه دار
اگر حتے می‌توانستم بدانم
ڪه این یاران فیروزه‌اے
در جهان نوساخته‌ات چه می‌ڪنند
نمی‌گفتم


 
امضا : YGNeae
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Baharak

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا