«– می بینی عطا دنیا زمین بازی پولدارهاست، فقط به دنیا اومدیم تا استادیوم خالی نمونه.
– داداش امشب همچین دیپلم به بالا حرف میزنی!
– آره عطا جون، آدما پا برهنه به دنیا میان، پابرهنه هم از دنیا میرن. فقط این وسط یه چندین سالی کفش و جوراب میپوشن. ولی ناز شصت خودمون که این وسطش هم پابرهنهایم.
– میگم جون عطا، این جمله های قلمبه سلمبه رو خودت شخصا سرودی؟
– نه بابا؛ تو درو دیوار توالت زندان پره از این حرفا، مشتی خودم می سرایم؟ ما میگیم کارتن خوابیم، تو میگی کد پستی محل اقامت؟
میدونی چجوری از این همهی بدبختی خلاص میشیم مامان؟
یه شب یه شام درست حسابی بپزیم، بخوریم. بعد سر فرصت، همهی درزای درو پنجرهها رو ببندیم. یکیمون شیر گاز رو باز بذاره، بعد بریم بخوابیم.
صبح نشده همهی درد سرامون پریده...
«آدما بدون غذا بیست روز دووم میارن،
بدون آب دو روز،
بدون اکسیژن چند دقیقه،
اما بدون امید لحظهای دووم نمیارن.
کسی که امید به زندگی رو به آدم میده
بیشترین لطف رو در حقش کرده.
میدونی تو عصر یخبندان کیا زنده موندن؟ فقط خارپشتا! اونا دو راه داشتن؛ یا دور هم جمع شن و از همدیگه گرما بگیرن، یا از هم دور شن تا خارشون تو بدن هم نره. اونا راه اول رو انتخاب کردن...
*عصر یخبندان*