متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه عاشقانه های لحظه‌ای | انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع NEGIN_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 88
  • بازدیدها 17,650
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • #21
خدیا!
کاسه ی صبرم کوچک نیست
این غم ها بزرگتر از دلما هستند...
4/3/98
 
امضا : Alef_Gaf

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #22
امروز شد ۹ اردیبهشت ۹۸
ده روز دیگه میشه تاریخی که گفتی
بازم مثل قبل وعده‌ست
نمیای...
نبودنت شده یه حفره بزرگ که چیزی پرش نمیکنه
کاش میشد پیشم بودی... امشب اگه بودی همه چیز تغییر میکرد.
 
امضا : NEGIN_R

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
984
پسندها
16,701
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • محروم
  • #23
این چندماه که منتظر بودم...
یه اندازه چندسال نگذشت، به اندازه همون چندماه گذشت!
اما خب...
فهمیدم ماه یعنی چی؟
سال یعنی چی؟
روز، ساعت، دقیقه، لحظات یعنی چی؟
این چندماه گذشت و من فهمیدم...
عشق یعنی چی؟
فراموش شدن یعنی چی؟
فراموش شدن...
فراموش شدن...
فراموش شدن...
و انتظار، یعنی چی؟!
فهمیدم، و نوشتم. (:
۹۸/۳/۱۲
۱۳:۵۳ :rose: :cofee:
 
امضا : Unidentified

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #24
امشب چقدر سخته، گذروندنش
چه طاقتی میخواد بی تفاوت بودن
98/3/14
22:49
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #25
نوزدهم هم تموم شد، نیومدی(:
۹۸/۳/۲۰
 
امضا : NEGIN_R

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
984
پسندها
16,701
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • محروم
  • #26
متعجبم، سردرگم!
یه سایه‌ی محو و فراری، می‌خوام فرار کنم.
از همه چی از همه چی از همه چی دور بشم و برم، جایی که هیچ‌کس من رو نشناسه!
ولی نمی‌شه، پام گیره.
می‌خوام آزاد باشم اما...
نمی‌شه.
انتظارش رو نداشتم، اونم الان!
درکش سخته، کنار اومدن باهاش سخت‌تر.
نمی‌دونم چیکار باید بکنم، شاید تنها راه رفتن باشه.
سردرگمم، متعجب!
یه سایه‌ی محو و فراری...
۹۸/۳/۲۰
۱۳:۴۴ :rose: :cofee:
 
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
984
پسندها
16,701
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • محروم
  • #27
جدیداً این سایه‌ی محو و فراری، بیشتر از همیشه دلش رفتن می‌خواد.
جدا شدن از همه...
حس ِ خوبی نداره این سایه‌ی محو و فراری...
چند روز هست که دلشوره‌های مکرر اذیتش می‌کنه
و در نهایت حقیقت رو مثل ِ سیلی به صورتش می‌کوبن!
این سایه‌ی محو و فراری دلش رفتن می‌خواد، دلش فرار می‌خواد
فرار از همه چی، حتی حقیقت!
98/3/24
16:38 :rose:
 
امضا : Unidentified

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #28
امروز سخت بود... مرور خاطرات بود انگار
یبار دیگه همشو انگار تجربه کردم
یبار دیگه مردم و زنده شدم
بیا دیگه بیست و چهارم شد.
۹۸/۳/۲۴
۵:۱۵ بعد از ظهر
 
امضا : NEGIN_R

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • #29
احساس امروزم احساس خوبی نیست...
یعنی دارم سعی میکنم خوب باشم ولی نذاشتن
داشتم مشتق میخوندم که یهو اومد تو ذهنم که اگه بخاطر چشم تو هم چشمی ها پنج سال پیش رشته هنر رو انتخاب میکردم وضعیت الانم چقد متفاوت بود
شاید امسال میتونستم نمایشگاه بزنم....شاید میتونستم هزارتا کار دیگه بکنم
خلاصه که حدود بیست روز دیگ کنکوره
یکم پشیمونم از کم کاری هام
یکم خوشحالم که قراره بیست روز دیگ به یه زندگی عادی برگردم
و یکمم غمگین....غمگین از جایگاهی که توش هستم اما برای من نیست
و بازهم تکرار قصه تلخ عادت...
امان از عادت کردن به جایی که متعلق بهش نیستی
 
امضا : Deniz78

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • #30
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
 
آخرین ویرایش
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا