متفرقه عاشقانه های لحظه‌ای | انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع NEGIN_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 88
  • بازدیدها 17,375
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
گذشت؟
رو دلم نموند؟
فراموش شد؟
نه!
فقط ازش رد شدم...
رد شدم ولی... اینم شعارِ
میگذرد های تکراری، عادت های اجباری!

۱:۲۶ بامداد
۹۸/۱/۱۵
 
امضا : NEGIN_R

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,665
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • #12
گاهی باید بخاطر غرورت از احساست بگذری
و اینجاست ذره ذره مرگ را حس میکنی
دوست داری برایش شخصی خاص باشی ولی نمی‌توانی بگویی..درحالی که ازت خواسته بود بگویی دوست داری چه کسی باشی؟
 
امضا : Baharak

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
حال خوش یه روز بهاری
کنار کسایی که دوستشون دارم
تولد آرمین عزیز
یه عصر فوق العاده
برنامه ریزی واسه یه تفریح کوچیک

اینا حال دلمو امروز بهتر از بهتر کردن
*-*

۰۰:۴۴
۹۸/۲/۱۳
 
امضا : NEGIN_R

Apotemnophilia

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
1/1/19
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,859
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
سطح
19
 
  • #14
گاه گونه پر خون سفید گاه چشم ها در انتظار یار
نشستم امروزم را پای آن خانه تا پایان رسد این انتظار
نشد آخر همه جا پر نور خدا قدم مهربانت آقا
کی می رسد آخر به اینجا
امروز گذشت و باز
تو نیامدی بر شهر دل ما

2/12
 
امضا : Apotemnophilia

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • محروم
  • #15
یه روز بهاری قشنگ، یه استکان چای قشنگ، همراه با آدم‌های قشنگ!
بعضی وقت‌ها به یه تلنگر احتیاج داری.
یه تلنگر که بهت یادآوری کنه دنیا هنوز هم قشنگی داره.
امروز اون تلنگر زده شد، دوباره یادم اومد.
نمی‌دونم قراره چه عاقبتی داشته باشه.
اصلا می‌تونم باهاش کنار بیام، یا نه؟!
یه حسِ پوچی ِ خاصی داره، تهی از همه چی، از هر احساسی!
نه، خوشحال نیستم اما ناراحت هم نیستم.
خنثی!
بیخیال!
بیخیال ِ بیخیال، نسبت به هرچیزی که فکرش رو بکنی!
:rose: :cofee:
یادگاری بمونه!
۹۸/۲/۲۳
۲۳:۴۷
 
امضا : Unidentified

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #16
میبوسم رد پایت را
میبوسم تا بدانی چقدر دیوانه هستم
اری دیوانه هستم دیوانه من دیوانه ی تو هستم
 

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • محروم
  • #17
کی شروع شد؟
زمان دقیقی یادم نیست!
فقط یهو به خودم اومدم و دیدم که ورق برگشته، اره برگشت!
نمی‌دونستم چیکار باید بکنم، مثل کسی که توی باتلاق گیر کرده و هرچقدر بیشتر دست و پا می‌زنه بیشتر فرو میره!
خودم رو رها کردم، بیخیال شدم ولی خب درست نبود یه بدی‌هایی بی‌جواب بمونه. درست بود؟! نه!
وجودم پر از نفرت شد، نفرت از کسی که یه روزی در نظرم ادم خوبی بود!
هنوزم همون حس رو دارم، حس نفرت!
هر لحظه تشدید می‌شه، نمی‌دونم چه سرانجامی خواهد داشت؟!
فقط می‌دونم که اخر و عاقبتش خوش نیست!
همین...
نمی‌دونم چرا این پست رو نوشتم، فقط خواستم که برام یادگاری بمونه!
۹۸/۳/۲
۰۰:۵۲ :cofee:
 
امضا : Unidentified

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
چقدر این روز ها ازت حرف میزنم
چقدر دلم واست تنگ میشه بین حرفام
امروز اگر بودی چ خوب میشد
حس میکنی چقدر پیش همه حرف از تو میزنم؟
بیا دیگه... بسه! بخدا بسه


۹۸/۳/۲
۰۱:۰۴ بامداد
 
امضا : NEGIN_R

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/7/18
ارسالی‌ها
1,914
پسندها
24,627
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
22
سطح
28
 
  • #19
خواب و بیداری فرقی نمیکند
مهم این است که باشی
چه در خوابم
چه در بیداریم
3/3/98
 
امضا : Alef_Gaf

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • محروم
  • #20
یه جمعه‌ی زیبا، می‌تونم بگم برای اولین بار جمعه برام شیرین شد!
حرف‌هایی که رو دلم سنگینی می‌کردند و مدت‌ها بود که قصد ِ زدنشون رو داشتم، امروز زده شدند.
حرف‌هایی که مدت‌ها بود منتظر ِ شنیدنشون بودم رو امروز شنیدم.
و چقدر خوبه حس ِ پرواز!
پرواز از قفسی که مدت‌هاست دورت رو گرفته!
امروز، می‌تونم بگم برای اولین بار چای ِ تازه دم برام عطر و طعم خاصی داد.
درسته، نمی‌شه چای‌های غروب ِ جمعه رو تنهایی خورد ولی چرا من متفاوت نباشم؟!
یه دلهره توی دلم نشسته، دلیلش هرچی که هست مطمئنم در کمینه!
به زودی، ممکنه باز هم جملاتم رنگ ِ غم بگیره ولی...
بیخیال، مهم نیست!
چرا این پست رو نوشتم؟ نمی‌دونم.
۹۸/۳/۳
۲۲:۴۴ :cofee: :rose:
 
امضا : Unidentified
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا