نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 28,633
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #111
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟

چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟



چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری

چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری



به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم

چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟



چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو

که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری



بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم

بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری



مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی

چو می‌گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!



عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو

میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #112
نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه که عشقتو
تو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منو
به اون دل سیاه تو
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #113
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #114
نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم

کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی

برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه

نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم

منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی….
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #115
هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست
من همانجا که دل گمشده‌ی من آنجاست

هر شب ای غم چه رسی در طلب دل اینجا
آخر آن سوخته‌ی سوخته خرمن آنجاست

گفتی ای دوست که بگریز و ببر جان زین کوی
چون گریزم که گروگان دل دشمن آنجاست


دل ندارم غم جانان زچه بتوانم خورد
پیش از ین گرچه غمی بود دلی هم بودست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #116
کشته‌ی تیغ جفایت دل درویش من است
خسته تیر بلایت جگر ریش من است

نیک‌خواهی که کند منع ز عشق تو مرا
منکری دان به حقیقت که بد اندیش منست

هر گروهی بگزیدند به عالم دینی
عاشقی دین من و بی‌خبری کیش من است

گر دل از ما ببرید و بتو پیوست چه باک ؟
آشنا با تو و بیگانه زمن خویش من است


مرگ فرهاد نه آن بود و هلاک شیرین
که برایشان زجدایی غم و درد افزون رفت

کشتن این بود که شیرین سوی فرهاد گذشت
مردن آن بود که لیلی به سر مجنون رفت


سوزش سینه‌ی من دید و کنارم نگرفت
دل دیوانه به زنجیر نگه نتوان داشت

نظری کردم و دزدیده مرا جان بخشید
کز رقیبان خنک دزدی من پنهان داشت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #117
کشته‌ی تیغ جفایت دل درویش من است
خسته تیر بلایت جگر ریش من است

نیک‌خواهی که کند منع ز عشق تو مرا
منکری دان به حقیقت که بد اندیش منست

هر گروهی بگزیدند به عالم دینی
عاشقی دین من و بی‌خبری کیش من است

گر دل از ما ببرید و بتو پیوست چه باک ؟
آشنا با تو و بیگانه زمن خویش من است


مرگ فرهاد نه آن بود و هلاک شیرین
که برایشان زجدایی غم و درد افزون رفت

کشتن این بود که شیرین سوی فرهاد گذشت
مردن آن بود که لیلی به سر مجنون رفت


سوزش سینه‌ی من دید و کنارم نگرفت
دل دیوانه به زنجیر نگه نتوان داشت

نظری کردم و دزدیده مرا جان بخشید
کز رقیبان خنک دزدی من پنهان داشت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #118
برگ زیرآمد و برگ گل و گلزار برفت
سرخ رویی رخ لاله وگلنار برفت

سرو بشکفت و چمن سبز شد و نرگس خفت
گوبرو از بر من این همه چون یار برفت

نزد من باد خزان دوش غبار آلوده
آمد وگفت که سرو تو ز گلزار برفت

خواستم تا بروم در طلب رفته‌ی خویش
یادم آمد رخ او پای من از کار برفت

در دوید اشک چو بازآمد ز خویش ندید
دل بینداخت هم اندوه و خونبار برفت

خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند
صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت

باد خاری ز ره گل‌رخ من می‌آورد
جانم آویخت در آن خار و گرفتار برفت

هر چه از عقل فزون شد همه عمرم جوجو
اندرین غارت غم جمله به یک بار برفت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #119
در شب هجر که از روز قیامت بتر است
مردم دیده‌ی من غرقه بخون جگر است

به طراوت رخ تو رشک گل سیراب است
به تبسم دهنت غیرت تنگ شکر است

ای صبا گر گذری برسرآن کو برسان
خبر ما بر آنکس که ز ما بی‌خبر است

مردمان منکر عشقند و منم کشته‌ی او
شیوه‌ی ما دگر و شیوه‌ی مردم دگر است
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #120
جعد مرغولت که در هربند او صد حلقه است
دام دلهای اسیران گرفتار بلاست

هر که در کوی تو بویی برد از عالم گذشت
هر که از دردت نصیبی یافت فارغ از دواست



بی رخت از پا فتادم بی‌لبت رفتم ز دست
قدر گل بلبل شناسد قدر باده می پرست


هست سر بردوش من باری و باری می کشم
تا مگر اندازمش در پای خوبان عاقبت

رای آن دادم که خونم را بریزند اهل حسن
شد موافق رای من با رای خوبان عاقبت

بارها گفتم که ندهم دل به خوبان لیک دل
گشت از جان بنده و مولای خوبان عاقبت

با چنان خونین لبی کاید همی زو بوی شیر
خون من می‌خور حلالست آن چو شیر مادرت

چشم من دور ار بگویم مردم چشم منی
زانکه هرساعت همی بینم برآب دیگرت
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا