نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 28,639
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #131
مرا داغ تو بر جان یادگار است
فدایش باد جان چون داغ یار است

اگر جان می‌رود گو رو غمی نیست
تو باقی مان که مارا با تو کار است


تمنای دلم کردی و دادم
بفرما گر تمنای دگر هست !

اشارت کردی از ابرو به خونم
مرا باری مبارک شد جمالت

چو زنبور سیه گرد سر گل
بگردم بر سرت بی‌خود ز بویت


زلف تو سیه چرا است ؟ ما ناک
بسیار در آفتاب گشتست


صبر و دل و نام و ننگ ما بود
عشق آمد و هر چهار برخاست


تلخی نشنیدم از لبت هیچ
یا خود می تو هنوز قند است؟

خامان پنهان دهند پندم
با سوخته‌یی چه جای پند است؟

جان در خم زلف تست بنمای
تا بنگرمش که در چه بند است؟

تا خط تو نودمید گل را
بر سبزه هزار ریشخند است؟

خواهم سر سرو را ببرم
گر قد تو یک سری بلند است؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #132
بیا کز رفتنت جانم خراب است
دل از شور نمکدانت کبابست

درنگ آمدن ای عمر کم کن
که عمر از بهر رفتن در شتاب است


ندارد چشمه‌ی خورشید آبی
کزان چشمه تو بردی هر چه است

نباشد هیچ بوی نافه از مشک
ولی موی تو یک‌سر مشک نابست

چو بر شیرین لبت از رخ چکد خوی
تمامی آب آن شربت گلابست

مرا گریک سوا لی از لب تست
ز چشمت ده جواب ناصوابست

سخن گوید چو خسرو پیش چشمش
زبون غمزه‌ی حاضر جوابست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #133
نسیما آن گل شبگیر چون است؟
چسانش بینم و تدبیر چون است؟

دل من ماند در زلفش که داند
که آن دیوانه از زنجیر چونست؟

نگویی این چنین بهر دل من
که آن بالای هم‌چون تیر چون است؟

ز لب آید همی بوی شرابش
دهانش داد بوی شیر چون است؟

من ازوی نیم کشت غمزه گشتم
هنوزم تا به سر تدبیر چون است؟

اگر چشمش به کشتن کرد تقصیر
لبش در عذر آن تقصیر چون است؟

نپرسد هرگز آن م**س.ت جوانی
که حال توبه‌ی آن پیر چونست؟

ز زلفش سوخت جان مردم آری
بگو آن دام مردم گیر چون است؟
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #134
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است

صیدی که دل خلق جهان بود بدامش
المنته لله که امروز بدامست

ازطاق دو ابروی تو ای کعبه‌ی مقصود
خلقی بگمانند که محراب کدامست

چشم تو اگر خون دلم ریخت عجب نیست
او را چه توان گفت که او م**س.ت مدامست

خسرو که سلامت نکند عیب مگیرش
عاشق که ترا دید چه پروای سلامست


در شهر چو تو فتنه و مردم کش و بیداد
من زیستن خلق ندانم که چسان است

ترکی که دو ابروش نشسته است به دلها
قربانش هزارست اگر چش دو کمان است


هر شب من و از گریه سر کوی تو شستن
بدبختی این دیده که آن پا نتوان شست

دریا ز پی بخت بد از دیده چه ریزم
چون بخت بد خویش به دریا نتوان شست

عشق از دل ماکم نتوان کرد که ذاتی است
چون مایه‌ی آتش که ز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #135
بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت
بی سرو خرامنده به صحرا نتوان رفت
صحرا و چمن پهلوی من هست بسی لیک
همره تو شو ای دوست که تنها نتوان رفت
مائیم و سر کوی تو گر پیش نخوانی
اینجا بتوان مرد و از اینجا نتوان رفت
گفتم که ز کویت بروم تا ببرم جان
گفتی بتوان جان من اما نتوان رفت
ای قافله در بادیه‌ام پای فرو ماند
بگذر تو که در کعبه به این پا نتوان رفت
مپسند که در پیش لبت مرده بمانم
نازیسته از پیش مسیحا نتوان رفت


هر صبر و سلام که دل سوخته را بود
اندر شکن سلسله‌ی خم به خمش رفت
یک روز به شالای وصالش نرسانید
آن عمر گران مایه که ما را به غمش رفت


مشنو سخن عاشقی از ه*رز زبانان
کاین کار دلست ای پسر و کار زبان نیست
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #136
امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت
وز گریه‌ی شادی جگرم آب دگر داشت
هنگام سحر خلق به محراب و دل من
ز ابروی بتی روی به محراب دگر داشت
قربان شوم و چون نشوم وای که آن چشم
بر جان من از هر مژه قصاب دگر داشت
نی داشت خبر از خود و نی از می و مجلس
خسرو که خرابی ز می ناب دگر داشت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #137
آنچنان در من نبوده ای
جایت را غبار زمان گرفته بنام خویش
هزار بار آغوش وا کردم
همچون مترسکی خفته در خیال خویش
قسم به روز و ماهی که سال را رقم میزند
که هر ثانیه ؛ سالی بوده است برای خویش
اکنون منم آن هزار ساله ی کهنه پا
هنوز
تو را
زده ام
به نام
خیالــــِ
خویش
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #138
آنچنان در من نبوده ای
جایت را غبار زمان گرفته بنام خویش
هزار بار آغوش وا کردم
همچون مترسکی خفته در خیال خویش
قسم به روز و ماهی که سال را رقم میزند
که هر ثانیه ؛ سالی بوده است برای خویش
اکنون منم آن هزار ساله ی کهنه پا
هنوز
تو را
زده ام
به نام
خیالــــِ
خویش
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #139
می دانی دخترانه ترین تعبیرم از تو چه بود؟
مثل ناخن ترک خورده ام می ماندی…
دلم نمیخواست کوتاهت کنم
حیفم می آمد…طول کشید تا انقدر شده بودی…خیلی دوستت داشتم.
بودنت به من اعتماد به نفس میداد…
ولی آخر بی اجازه ی من..
گیر کردی به جایی
و اشکم را در آوردی..
.تمام تنم تیر کشید.
دیشب ریشه ات را از ته زدم…
برای همیشه..
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #140
می دانی دخترانه ترین تعبیرم از تو چه بود؟
مثل ناخن ترک خورده ام می ماندی…
دلم نمیخواست کوتاهت کنم
حیفم می آمد…طول کشید تا انقدر شده بودی…خیلی دوستت داشتم.
بودنت به من اعتماد به نفس میداد…
ولی آخر بی اجازه ی من..
گیر کردی به جایی
و اشکم را در آوردی..
.تمام تنم تیر کشید.
دیشب ریشه ات را از ته زدم…
برای همیشه..
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا