** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 46,585
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,494
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #201
17 تمامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم


ای دل خرد، از درشتیهای دهر
بسکه خون خوردی، در آخر خون شدی

زندگی خواب و خیالی بیش نیست
بی سبب از اندهش محزون شدی

کنده شد بنیادها ز امواج تو
جویباری بودی و جیحون شدی
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,704
پسندها
10,728
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #202
بے تو اما عشق بے معناست
مے دانے ؟

دست هـــایم تا ابد تنهــاست
مے دانے ؟

آسمانت را مگــیر از من ،
که بعد از تو

زیستن یک لحظـــه هم ،
بے جاست ، می دانے
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,704
پسندها
10,728
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #203
تارے بزن با ساز دل
آتش بزن بر
راز دل
وآنگه همین پیمانه را
لبریز کن با ناز دل
چنگے به دلدارے زنے
سازے به غمخوارے بزن
دلدار را پیمانه شو
سر ریزشو باساز دل
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,704
پسندها
10,728
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #204
او نیامد من به خاک افتاده ام
عاشقم دیوانه ام دلداده ام

بي حضور وبي نگاهش ای خدا
من برای مُردن هم آماده ام

گرچه میدانم که مي آید ولي
آنزمان که از غمش جان داده ام✌️
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,704
پسندها
10,728
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #205
تو نه چنانی که منم
من نه چنانمٖ که تویی

تو نه بر آنی که منم
من نه بر آنم که تویی

من همه در حکم توام
تو همه در خون منی

گر مه و خورشید شوم
من کم از آنم که تویی




‎‌‌‌‌
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,704
پسندها
10,728
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #206
در انتظار خوابم و صد افسوس

خوابم به چشم باز نميآيد

اندوهگين و غمزده مي گويم

شايد ز روي ناز نمي آيد

چون سايه گشته خواب و نمي افتد

در دامهاي روشن چشمانم

مي خواند آن نهفته نامعلوم

در ضربه هاي نبض پريشانم

مغروق اين جواني معصوم

مغروق لحظه هاي فراموشي

مغروق اين سلام نوازشبار

در بوسه و نگاه و همآغوشي
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,704
پسندها
10,728
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #207
وقتی که دیگرنبود...
من به بودنش نیازمندشدم...
وقتی که دیگررفت...
من به انتظارآمدنش نشستم....
وقتی که دیگرنمی توانست ...
مرادوست بدارد..
من اورادوست داشتم..
وقتی اوتمام کرد....
من شروع کردم.....
وقتی اوتمام شد....
من آغازشدم....
وچه سخت است تنهامتولدشدن....
مثل تنهازندگی کردن...
مثل تنهامردن!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,704
پسندها
10,728
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #208
چند سالی می شود مــن خـــاطرم آزرده است
یک نفر قــلب مــــرا دزدید و با خود برده است

خانه غــــمگین، قـــاب خالی، ساعتی درگیر خـواب
روی قـــالی تک تک گل هایمان پژمـــرده است

غــصه خـــوردن را رهـــا کردم ولی این روزها
ذره ذره گم شدم، چون غصه من را خورده است

بی خـــیالم، بی خـــیالِ بی خـــیال از رفتنت
ظاهرا شـــادم ولیکن باطنم افــــسرده است

" آمدی جـــانم به قـــربانت ولی حــالا چــرا؟ "
دیر کردی، شهـــریار قصه هایت مــــرده است...
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,704
پسندها
10,728
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #209
اگر بسویت این چنین دویده ام

به عشق عاشقم نه بر وصال تو

به ظلمت شبان بی فروغ من

خیال عشق خوشتر از خیال تو

کنون که در کنار او نشسته ای

تو و ش*ر..اب و دولت وصال او!

گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد

تن تو ماند و عشق بی زوال او!
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,494
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #210
گرت ایدوست بود دیده‌ی روشن بین
[IMG]




گرت ایدوست بود دیده‌ی روشن بین


بجهان گذران تکیه مکن چندین

نه بقائیست به اسفند مه و بهمن
نه ثباتی است به شهریور و فروردین

پی اعدام تو زین آینه گون ایوان
صبح کافور فشان آید و شب مشکین

فلک ایدوست به شطرنج همی ماند
که زمانیت کند مات و گهی فرزین

دل به سوگند دروغش نتوان بستن
که به هر لحظه دگرگونه کند آئین

به گذرگاه تو ایام بود رهزن
چه همی بار خود از جهل کنی سنگین

بربود است ز دارا و ز اسکندر
مهر سیمین کمر و مه کله زرین

ندهد هیچ کسی نسبت طاوسی
به شغالی که دم زشت کند رنگین

چو کبوتر بچه پرواز مکن فارغ
که به پروازگه تست قضا شاهین

ز کمان قدر آن تیر که بگریزد
کشدت گر چه سراپای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا