نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 28,831
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,091
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,092
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,093
تو غمگین تر سرود حسرت و چاووش این ایام
تو بارانی ترین ابری
که می گرید
به باغ مزدک و زرتشت

«شفیعی کدکنی»
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,094
بگو خزان نــــــــــشود ای خدا بـــــــهار کسی
کسی بگو که نمــــــــیرد در انتـــــــظار کسی
تراود از ترک هر لبــــــــی دوصد لبخـــــــــــــند
به جای چشمه هر چشم اشــــــــکبار کسی
همیشه ســــــاقی و می باشـد و پیاله و کام
خدا کند که نیاید شب خـــــــــــــــــمار کسی
همیشه در بر هر کس، به کام دل دلـــــــــدار
غبار غم ننــــــــــــشیند که تا کنار کســـــــی
خدا کند برسد تا به منـــــــــــزل مقـــــــــصود
ز هیــــــــــــچ اسب نیافتد همیشه بار کسی
چو روی مــــــــاه تو بختش سپید می خواهم
سیه مبــــــــاد چو موی تو روزگـــــــــار کسی
“سروش” چون نتوانی که مثل گـــــــل باشی
همین بس است نباشی اگر که خار کسی…
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,095
ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
زان روی که حیرانم من خانه نمی‌دانم
ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده
کو خانه نشانم ده من خانه نمی‌دانم
زان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانش
پیش آ و مرنجانش من خانه نمی‌دانم
وان کز تو بود شورش می دار تو معذورش
وز خانه مکن دورش من خانه نمی‌دانم
من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم
رحم آر و مکن طاقم من خانه نمی‌دانم
“مولانا”
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,096
آسمان زیر بال اوج تو بود
چون شد ای دل که خاکسار شدی؟
سر به خورشید داشتی و دریغ
زیر پای ستم غبار شدی
ترسم ای دلنشین دیرینه
سرگذشت تو هم ز یاد رود
آرزومند را غم جان نیست
آه اگر آرزو به باد رود
“هوشنگ ابتهاج”
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,097
مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت
سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت
فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه اینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعده ها که میدهی به رغم ناتوانیت
جواب کن به جز مرا، صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کن میان زندگانیت
بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای
سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,098
صدای تو از جنس آرامش

نذار حس آرامشم گم بشه

صدام کن تا قفل دلم باز بشه

صدام کن بزار عشق آغاز شه
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,731
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #3,099
برف باریده بر این جاده و جایت خالیست

دست در دست من اما رد پایت خالیست

روی این جاده ی یخ بسته ی بی مقصد آه

چقدر جاذبه ی گرم صدایت خالیست
 

ناندو

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
51
پسندها
31
امتیازها
73
مدال‌ها
1
  • #3,100
عکس می‌گیرم
از ضربات شعری
که بر من فرود آوردی

عکس می‌گیرم
از صبحی برفی در ملائی که تو تیربارانم کرده‌ای

عکس می‌گیرم
از صدای تو، لبخندت، شکستن آوازم
و نشان می‌دهم
به کسی که شعر مرا می‌خواند
و باریکه‌ای از ابر
در حیرت لبخندش موج می‌زند

محمد شمس لنگرودی
 
عقب
بالا