لیلا؛ کاربر فعال کاربر فعال تاریخ ثبتنام 18/10/23 ارسالیها 1,503 پسندها 4,266 امتیازها 21,173 مدالها 16 سن 22 سطح 14 24/7/24 #3,241 پای ما لنگ است و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نخیل امضا : لیلا؛
لیلا؛ کاربر فعال کاربر فعال تاریخ ثبتنام 18/10/23 ارسالیها 1,503 پسندها 4,266 امتیازها 21,173 مدالها 16 سن 22 سطح 14 24/7/24 #3,242 با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی امضا : لیلا؛
لیلا؛ کاربر فعال کاربر فعال تاریخ ثبتنام 18/10/23 ارسالیها 1,503 پسندها 4,266 امتیازها 21,173 مدالها 16 سن 22 سطح 14 24/7/24 #3,243 شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد امضا : لیلا؛
vafa68 نو ورود نو ورود تاریخ ثبتنام 28/4/24 ارسالیها 15 پسندها 85 امتیازها 90 سطح 0 15/8/24 #3,244 آق مملی گفت نبودنت مثل تمام کردن سیگار است در نیمه شبی برفی وقتی دکههای شهر بستهاند دلتنگ یارم و هیچ چیزی درمان من نیست کلیک کنید تا باز شود... نبودنت...... امضا : vafa68
آق مملی گفت نبودنت مثل تمام کردن سیگار است در نیمه شبی برفی وقتی دکههای شهر بستهاند دلتنگ یارم و هیچ چیزی درمان من نیست کلیک کنید تا باز شود... نبودنت......
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,561 پسندها 21,221 امتیازها 48,373 مدالها 34 123 سطح 31 20/9/24 #3,245 در حیاط درخت آلویی هست! درختی کوچک؛ که کسی باورش ندارد! دستی به او نمیرسد؛ نردهها احاطهاش کردهاند. دلش میخواهد رشد کند درخت کوچک! آری، دلش میخواهد رشد کند؛ و برای کسی مهم نیست سهم اندکش از آفتاب! چه کسی باور میکند آلو بودن درخت را وقتی یک دانه آلو ندارد؟ اما تو میتوانی؛ وقتی متوجه برگهایش باشی!
در حیاط درخت آلویی هست! درختی کوچک؛ که کسی باورش ندارد! دستی به او نمیرسد؛ نردهها احاطهاش کردهاند. دلش میخواهد رشد کند درخت کوچک! آری، دلش میخواهد رشد کند؛ و برای کسی مهم نیست سهم اندکش از آفتاب! چه کسی باور میکند آلو بودن درخت را وقتی یک دانه آلو ندارد؟ اما تو میتوانی؛ وقتی متوجه برگهایش باشی!
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,561 پسندها 21,221 امتیازها 48,373 مدالها 34 123 سطح 31 20/9/24 #3,246 من آن ابرم که می خواهد ببارد دل تنگم هوای گریه دارد دل تنگم غریب این در و دشت نمی داند کجا سر می گذارد شبی بود و بهاری ، در من آویخت چه آتش ها ، چه آتش ها برانگیخت فرو خواندم به گوشش قصه ی خویش چو باران بهاری اشک می ریخت
من آن ابرم که می خواهد ببارد دل تنگم هوای گریه دارد دل تنگم غریب این در و دشت نمی داند کجا سر می گذارد شبی بود و بهاری ، در من آویخت چه آتش ها ، چه آتش ها برانگیخت فرو خواندم به گوشش قصه ی خویش چو باران بهاری اشک می ریخت
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,561 پسندها 21,221 امتیازها 48,373 مدالها 34 123 سطح 31 21/9/24 #3,247 ز بازار محبت غم خریدم خریدم غم ولیکن کم خریدم همین داغی که حالا بر دل ماست ندانم از کدام عالم خریدم… ز عشق و عاشقی آگه نبودم غم و درد تو را مبهم خریدم… محبت عشقری راحت ندارد ز مجبوری متاع غم خریدم “صوفی عشقری”
ز بازار محبت غم خریدم خریدم غم ولیکن کم خریدم همین داغی که حالا بر دل ماست ندانم از کدام عالم خریدم… ز عشق و عاشقی آگه نبودم غم و درد تو را مبهم خریدم… محبت عشقری راحت ندارد ز مجبوری متاع غم خریدم “صوفی عشقری”
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,561 پسندها 21,221 امتیازها 48,373 مدالها 34 123 سطح 31 25/11/24 #3,248 پاییز شعر من دیگر گذشته است آن برگ زردعشق رازش نهفته است در فصل تازه ای من سبز میشوم در خاطر بهار پاییز خفته است مولانا
پاییز شعر من دیگر گذشته است آن برگ زردعشق رازش نهفته است در فصل تازه ای من سبز میشوم در خاطر بهار پاییز خفته است مولانا
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,561 پسندها 21,221 امتیازها 48,373 مدالها 34 123 سطح 31 10/12/24 #3,249 از عشق همین خاطره می ماند و بس گلدان لب پنجره می ماند و بس از آن همه چای عصرگاهی با هم، بر میز دو تا دایره می ماند و بس #احسان_افشاری
از عشق همین خاطره می ماند و بس گلدان لب پنجره می ماند و بس از آن همه چای عصرگاهی با هم، بر میز دو تا دایره می ماند و بس #احسان_افشاری