فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار سعدی

  • نویسنده موضوع Wheat
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 285
  • بازدیدها 5,356
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #271

شبِ دراز، به امّید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرَد نسیمِ اَسحارم

عجب که بیخِ محبت نمی‌دهد بارم
که بر وی این‌همه بارانِ شوق می‌بارم

از آستانه‌ی خدمت نمی‌توانم رفت
اگر به منزلِ قربت نمی‌دهی بارم

به تیغِ هجر بکشتی مرا و برگشتی
بیا و زنده‌ی جاوید کن دگربارم

چه روزها به شب آورده‌ام در این امّید
که با وجود عزیزت شبی به روز آرَم

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی؟
چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم؟

هنوز با همه بدعهدی‌ات دعاگویم
هنوز با همه بی‌مهری‌ات طلبکارم

من از حکایت عشق تو بس کنم؟ هیهات!
مگر اجل که ببندد زبانِ گفتارم

هنوز قصه‌ی هجران و داستانِ فراق
به‌سر نرفت و به پایان رسید طومارم

اگر تو عمر در این ماجرا کنی «سعدی!»
حدیث عشق به پایان رسد؟ نپندارم

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #272

روزی گفتی شبی کنم دلشادت

وز بند غمان خود کنم آزادت

دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت

وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟

#سعدی



 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #273
‌‌

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای

پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

م**س.ت بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول

مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #274

بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی

و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی

امید از بخت می‌دارم بقای عمر چندانی

کز ابر لطف بازآید به خاک تشنه بارانی

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی

#سعدی‌

 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #275
از در درآمدی و من از خود به‌در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه، تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب‌خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم، اوفتاده بُدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عَیّوق بر شدم

گفتم ببینمش؛ مگرم درد اشتیاق
-ساکن شود، بدیدم و مشتاق‌تر شدم

دستم نداد قوّتِ رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنْشْ بشنوم
از پای تا به سر، همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاوّل نظر به دیدن او دیده‌ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمندِ نظر شدم

گویند روی سرخ تو -«سعدی»!- چه زرد کرد؟
اکسیرِ عشق بر مسم افتاد و زر شدم...

#سعدی‌

 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #276

ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست

هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست

ای مرغ سحر تو صبح برخاسته‌ای

ما خود همه شب نخفته‌ایم از غم دوست

#سعدی



 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #277

تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

تو را که هر چه مرادست می‌رود از پیش
ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد

جفا و هر چه توانی بکن که سعدی را
که ترک خویش گرفت از جفا چه غم دارد

#سعدی


 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #278
سخت به ذوق می‌دهد
باد ز بوستان نشان
صبح دمید و روز شد
خیز و چراغ وانشان
گر همه خلق را چو من
بی‌دل و م**س.ت می‌کنی
روی به صالحان نما
خمر به زاهدان چشان

#سعدی


لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,451
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #279
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #280
خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد
......................
گفتی نظر خطاست تو دل می‌ بری رواست
خود کرده جرم و خلق گنه کار می‌ کنی
.................................
چنان به موی تو آشفته‌ ام به بوی تو مـست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا