فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعارملک‌الشعرای بهار

  • نویسنده موضوع sara.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 34
  • بازدیدها 694
  • کاربران تگ شده هیچ

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #21
ای تازه بهار نغز و زببایی
اندر خور دیدن و تماشایی

رضوان سر شاخ تازه پیراید
چون تو سر زلف تازه پیرایی

هر دم به دگر طریقه و آیین
رخسارهٔ خوبشتن بیارایی

تا آن که بدین طریقه‌های نو
دل از کف شیخ و شاب بربایی

یک‌دم‌زنشست‌وخاست نشکیبی
وز فتنه گری دمی نیاسایی
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #22
نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی
که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی

از این وآن نکشی هیچ در جهان آزار
اگرتو نیت آزار این و آن نکنی

ز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار
که ترک صحبت یاران مهربان نکنی

بود رفیق کهن چون می کهن‌، زنهار
که از رفیق و می تازه سرگران نکنی

ز دیگران چه توقع بود نهفتن راز
ترا که راز خود از دیگران نهان نکنی

میان خلق جهان گم کنی علامت خوبش
اگر به خلق نکو خویش را نشان نکنی

غم زمانه نگردد به گرد خاطر تو
گر التفات به نیک و بد زمان نکنی

گر ازدیاد محبانت آرزوست‌، بکوش
که امتحان‌شده را دیگر امتحان نکنی

به دوستان فراوان کجا رسی که تو باز
ادای حق یکی را به سالیان نکنی

اگر به‌دست تو دشمن زپا فتاد ای دوست
مباش غره که خود عمر جاودان نکنی

بجو متاع محبت که گر تمامت عمر
بدین متاع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #23
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی

به زنده‌رودش سلامی ز چشم ما رسانی


ببر از وفا کنار جلفا

به گل چهرگان سلام ما را


شهر با شکوه، قصر چلستون، کن گذر به چار باغش

گر شد از کفت‌ یار بی‌وفا، کن کنار پل سراغش


بنشین در کریاس یاد شاه عباس بستان از دلبر می

بستان از دست وی می پی در پی تاکی تا بتوانی


جز شادی در دهر کدامست

غیر از می هرچیز حرام است


ساعتی در جهان خرم بودن بی‌غم بودن بی‌غم بودن

با بتی دلستان محرم بودن با هم بودن همدم بودن


ای بت اصفهان زآن ش*ر..اب جلفا ساغری در ده ما را

ما غریبیم ای مه! بر غریبان رحمی کن خدا را
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #24
خیزید و به پای خم مستانه سر اندازید

وآن راز نهانی را از پرده براندازند


این طرح کج گیتی شایان تماشا نیست

شایان تماشا را طرح دگر اندازید


ذوق بشریت را این عشق کهن گم کرد

عشقی نو و فکری نو اندر بشر اندازید


تا عشق دگرگونی پیدا شود اندر دل

آن زلف چلیپا را در یکدگر اندازید


تا یار که‌را خواهد تا عشق که‌را شاید

خود را و حریفان را اندر خطر اندازید


تا عامه شود بیدار تا خاصه شود هشیار

اسرار حقیقت را در رهگذر اندازید


تا حق‌طلبان گردند از دربدری آزاد

شیخان ریایی را از در بدر اندازید


این محنت بی‌دردی دردی دگرست آری

گر دست‌ دهد خود را در دردسر اندازید


گر عقل زند لافی دشنام دهید او را

وآنجا که جنون آید پیشش سپر اندازید


یک شعله برافروزید از آه دل سوزان

وانگه چو بهار آتش در خشک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #25
من نگویم که مرا از قفس آزادکنید

قفسم برده به باغی و دلم شادکنید


فصل گل می گذرد هم‌نفسان بهر خدا

بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

عندلیبان‌! گل سوری به چمن کرد ورود

بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید


یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان

چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید


هرکه دارد ز شما مرغ اسیری به قفس

برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید


آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک

فکر ویران شدن خانه صیاد کنید


شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب

یاد پروانه هستی شده بر باد کنید


بیستون بر سر راه است مباد از شیرین

خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید


جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه

ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید


گر شد از جور شما خانه موری ویران

خانه خویش محالست که آباد کنید


کنج ویرانه زندان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #26
شاه انوشیروان به موسم دی

رفت بیرون ز شهر بهر شکار


در سر راه دید مزرعه‌ای

که در آن بود مردم بسیار


اندر آن دشت پیرمردی دید

که گذشته است عمر او ز نود


دانه جوز در زمین می‌کاشت

که به فصل بهار سبز شود


گفت کسری به پیرمرد حریص

که: «چرا حرص می‌زنی چندین؟


پای‌های تو بر لب گور است

تو کنون جوز می‌کنی به زمین


جوز ده سال عمر می‌خواهد

که قوی گردد و به بار آید


تو که بعد از دو روز خواهی مرد

گردکان کشتنت چه کار آید؟»


مرد دهقان به شاه کسری گفت:

«مردم از کاشتن زیان نبرند


دگران کاشتند و ما خوردیم

ما بکاریم و دیگران بخورند»
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #27
ای خطه ایران مهین‌، ای وطن من

ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من


ای عاصمه دنیی آباد که شد باز

آشفته کنارت چو دل پر حزن من


دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست

ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من


بس خار مصیبت که خلد دل را بر پای

بی روی تو، ای تازه شکفته چمن من


ای بار خدای من گر بی‌تو زیم باز

افرشته من گردد چون اهرمن من


تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن

هرگز نشود خالی از دل محن من


از رنج تو لاغر شده‌ام چونان کاز من

تا بر نشود ناله نبینی بدن من


دردا و دریغاکه چنان گشتی بی‌برک

کاز بافتهء خویش نداری کفن من


بسیار سخن گفتم در تعزیت تو

آوخ که نگریاند کس را سخن من


وانگاه نیوشند سخن‌های مرا خلق

کز خون من آغشته شود پیرهن من


و امروز همی‌گویم با محنت بسیار

دردا و دریغا وطن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #28
دردا که ندیدیم وصال رخ دلدار

هجر آمد و آورد غم و محنت بسیار

خون گریه کنم تا بگشایم گره از کار

دردا که مرا خون دل و دیده قرین شد


چه بد رفتاری ای چرخ

چه کج رفتاری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ


وآن باغ که بودست پر از مرغ خوش‌الحان

امروز چرا گشت نشیمن‌گه زاغان

افسوس زمانی که چنان بود و چنین شد


چه بد رفتاری ای چرخ

چه کج رفتاری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ


آن آهوی خوش خط و نکوخال که در دشت

گه راند سوی جوی و گهی تاخت به گلگشت

با خاطر آسوده همی رفت و همی گشت

امروز چرا طعمه شیران عرین شد


چه بد رفتاری ای چرخ

چه کج رفتاری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ


آن تخت که‌ ‌بُد جای کیومرث و فریدون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #29
مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه‌تر کن


زآه شرربار این قفس را

برشکن و زیر و زبر کن


بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ

نغمه آزادی نوع بشر سرا


وز نفسی عرصه این خاک توده را

پر شرر کن


ظلم ظالم، جور صیاد

آشیانم داده بر باد


ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!

شام تاریک ما را سحر کن


نوبهار است، گل به بار است

ابر چشمم ژاله‌بار است

این قفس چون دلم تنگ و تار است


شعله فکن در قفس، ای آه آتشین!

دست طبیعت! گل عمر مرا مچین


جانب عاشق، نگه ای تازه گل! از این بیشتر کن

مرغ بیدل! شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن


عمر حقیقت به سر شد

عهد و وفا پی‌سپر شد


ناله عاشق، ناز معشوق

هر دو دروغ و بی‌اثر شد


راستی و مهر و محبت فسانه شد

قول و شرافت همگی از میانه شد


از پی دزدی وطن و دین بهانه شد

دیده تر شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #30
ز من نگارم خبر ندارد

به حال زارم نظر ندارد


خبر ندارم من از دل خود

دل من از من خبر ندارد


کجا رود دل که دلبرش نیست

کجا پرد مرغ که پر ندارد


امان از این عشق فغان از این عشق

که غیر خون جگر ندارد


همه سیاهی همه تباهی

مگر شب ما سحر ندارد


بهار مضطر منال دیگر

که آه و زاری اثر ندارد


جز انتظار و جز استقامت

وطن علاج دگر ندارد


ز هر دو سر، بر سرش بکوبند

کسی که تیغ دو سر ندارد
 
امضا : Negar:)

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا