متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار ناظم حکمت شاعر ترکیه ای

  • نویسنده موضوع Camila
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 28
  • بازدیدها 770
  • کاربران تگ شده هیچ

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #1
اینکه می گویند
من بدون تو نمی توانم زندگی کنم
من از آن دسته نیستم
من بی تو هم می توانم زندگی کنم
اما
با تو جور دیگری زندگی خواهم کرد
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #2
نه در نگاه اول
بلکه عشق در آخرین نگاه است
زمانی که می خواهد از تو جدا شود
آن گونه که به تو می نگرد
به همان اندازه دوستت داشته است
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #3
صبح بخیر
ای عشق گل چهره من
صبح بخیر
ای آنکه روشنی می بخشی
به زمین
با آفتابی تازه
صبح بخیر
ای تو که همواره
در انتظار دیدار خورشیدی
صبح بخیر
صبح بخیر
صبح بخیر
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #4
امشب
خواننده ای دوره گردم
و هنوز صدایی دارم
برای تو
ترانه ای را که دوست نداری
خواهم خواند
در تاریکی برف می آید
تو در دروازه مادرید ایستاده ای
و در برابرت تمام داشته های زیبای مان
امیدواری ، حسرت و آزادی مان
و سپاهی که کودکان را کشته است
برف می بارد
و شاید امشب
پاهای خیس ات سردشان شده است
برف می بارد
و به تو که فکر می کنم
و گلوله ای به تن ات اصابت می کند
و دیگر نه برف، نه باد و نه شب
برف می بارد و تنها
تو در ذهن منی
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #5
چه زیباست اندیشیدن به تو
در میان اخبار مرگ و پیروزی
در زندان
زمانی که از مرز چهل سالگی می‌گذرم

چه زیباست اندیشیدن به تو
به دستانت روی پارچه آبی
به موهایت نرم و ابریشم گون
چون خاک دلداده‌ام استانبول

شوق دوست داشتنت
چون من دیگری در درونم
عطر برگهای شمعدانی بر سرانگشتانم
آرامشی آفتابی
و نیاز تن
چون تاریکی ژرف و گرم
شکافته با خطوط سرخ و روشن

چه زیباست اندیشیدن به تو
نوشتن درباره تو
به پشت خوابیدن در زندان و به خاطر آوردن تو؛
آنچه را که آن روز در آنجا گفتی
نه خود واژه هایت
بلکه عطر دنیای آن روزهایت

چه زیباست اندیشیدن به تو
باید از چوب
جعبه ای
حلقه ای
چیزی برایت بسازم
و سه متر ابریشم نرم برایت ببافم
آنگاه بالا پرم
از میله های پنجره آویزان شوم
و آنچه را که برایت می‌نویسم
به آبی زلال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #6
محبوبِ من
اگر به تو دروغ بگویم
زبانم از بیخ و بن بریده شود
و از سعادت کلامِ " دوستت دارم " محروم بماند

محبوبِ من
اگر دروغ برایت بنویسم
دستانم بخشکند
و از سعادت نوازشت محروم بمانند

محبوب من
اگر چشمانم به تو دروغ بگویند
همچون دو اشکِ مایوس ، جاری شوند بر کف دستانم
ودیدارت نصیبشان نشود
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #7
حسرت تو را
نبودنت را
بی‌تو بودن را
مثل داغی در قلبم احساس کردم
آن‌گونه تلخ
که این داغ رفته‌رفته بزرگ شد
رفته‌رفته عمیق شد
دیگر تاب تحمل نداشتم
طوری‌که
می‌توانستم خفه‌ات کنم
تا از دستت راحت شوم
آخر من خیلی دوستت دارم
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #8
رفتن کار ساده ایی ست
در حالیکه
فراموش کردن
انقلابی ست بزرگ
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #9
تو با چشمان سبزت
در زیر آفتاب خواهی خوابید
من
خمیده بر رویت
همچون نظاره‌ی سهمناک‌ترین حادثه کائنات
به تماشایت خواهم نشست
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #10
از فرازِ بامِ خانه ها در شهرِ دوردستِ من
از درونِ دریای مرمره
از میانِ پائیزِ غم زده
صدای تو آمد
گرم و روان
تنها سه دقیقه
و بعد تلفن خاموش شد
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا