شاعر‌پارسی اشعار شهاب مقربین

  • نویسنده موضوع Camila
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 34
  • بازدیدها 544
  • کاربران تگ شده هیچ

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
اعتراف می‌کنم
هرچه کردم اشتباه بود
هرچه گفتم اشتباه بود
هرچه دیدم اشتباه بود
درخت‌ها سبز نبودند
سربی بودند
آسمان را نشانه گرفته بودند

اعتراف می‌کنم
خواب دیدن‌ام اشتباه بود
بیدارشدن‌ام اشتباه بود
آن‌ها رویاهای مخملی بودند
کابوس‌ها را نمی‌دیدم

اعتراف می‌کنم
سکوت کردن‌ام اشتباه بود
فریاد کشیدن‌ام اشتباه بود
گوش تا گوش آسمان سنگین ‌بود
از دریایی واژگون
و تازیانه‌ا‌ی که برق می‌زد
خیرگی چشمم بود

اعتراف می‌کنم
هرجا رفتم اشتباه بود
برگشتن‌ام اشتباه بود
تنها مردن‌ام اشتباه نیست
اگر برگشتم
دوباره اشتباه می‌کنم

همه چیز اعتراف بود
ببخشید
دوباره اعتراف می‌کنم
همه چیز اشتباه بود
ببخشید
دوباره اشتباه می‌کنم
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
کسی مدام به در می کوید
اینجا
رویای مردی مرده زندگی می کند
و رویاها
در را به روی کسی باز نمی کنند
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
برفی که می‌بارید من بودم
تو را احاطه کردم
در بَرَت گرفتم
گونه‌هایت را نوازش کردم
شانه‌هایت را بوسیدم
و پاره پاره ریختم
پیشِ پای تو

بر من پا گذاشتی
کوبیده‌تر سخت‌تر محکم‌تر شدم

تابیدی به من
آب شدم
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
می‌خواستم دنیا را عوض کنم
دنیا عوض شد
اما کار من نبود

می‌خواستم انسان را دگرگون کنم
انسان‌ها دگرگون شدند
نه آن‌گونه که من می‌خواستم

حالا دیگر
فقط می خواهم
تو را نگه دارم
همان گونه که بودی
بی هیچ تغییری
پیچیده در رویاهای کاغذی‌ام

و تو
می دانم
عوض نخواهی شد
همان گونه که بودی گریزپا
پر طغیان و تغیر
ویران گر
رودخانه‌ی آتش
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
رویاها نیز پیر می‌شوند
اما کشان کشان و پیوسته
پیش می‌آیند
پا به پای من
که از دیرباز
دست در دست‌شان داشته‌ام

از ما کدام‌ یک پیش‌تر از پای خواهیم افتاد
رویاها
که سایه‌‌ام می‌انگارند ؟
یا من
که واقعیت‌شان پنداشته‌ام ؟
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشمِ گریان
وقتی از من می‌گذشتی

قصری آتش گرفته
که ویرانی‌اش را تماشا کردی و رفتی

مقبره‌ی پادشاهان
که هُرم سینه‌ی برده‌ها هنوز
درونش زبانه می‌کشد

دیواری
چین‌خورده دور خودم
کناره جاده‌ی مفروش پروانه‌های مرده

افسوس
حتی نسیم بال پروانه‌ای می‌توانست
به حالم بیاورد

من قدیمی بودم
تو فردا
از من که می‌گذری
از حالم چه می‌دانی ؟
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
آنقدر خلافِ موج
شنا خواهم کرد
تا رودخانه
مسیرش را عوض کند
یا غرق شوم
در خوابی
که برای تو دیده‌‌ام
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
دنبال دو کلمه می گشتم
دو کلمه
مانند پچ پچ دو برگ
در گوش هم
یا زمزمه ی دو لب
در جست و جوی یک بوسه

دنبال دو کلمه می گشتم
مانند دو گوشواره
که آویزه ی گوشـت کنم

کلمات صف کشیدند
دسته دسته
دستبند تو شدند
کلماتی که دستت را دوست می داشتند

تو چنگ زدی
از هم گسیختی
رشته ی کلمات را
در هم ریختی
فرو انداختی
هر یک را به گوشه ای
دنبال یک کلمه می گردم
یک کلمه ی خاموش
مانند یک بوسه
که جمع کند همه ی کلمات را
روی لب های تو
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
نه
این‌ها کاغذی نیستند
که بادشان ببرد
پاره سنگی که روی رویاهایم گذاشتی بردار
روی باد بگذار
رویاهای من‌اند
که باد را به‌هم ریخته‌اند
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
میل گم شدن در من پیدا شده ست
میل گم شدن در جایی بکر
در فکر‌های دور
خسته‌ام از حسِ خستگی
از این‌که این‌جا نشسته‌ام
و می‌گویم از این‌جا
و حالی که مرا خسته می‌کند
خسته‌ام از خسته‌ام
فکر رهاشدن مرا رها نمی‌کند
فکر رهاشدن در رفتن
در اعماق یک سفر
می‌خواهم با باران‌ها سفر کنم
از هرچه بگذرم
روی دریاها چادر زنم
میان شن شنا کنم
از هوا جدا شوم
به خلاء عشق بپیوندم
که مرا می‌آکند
که مرا می‌کَنَد
از زمین و هوا
و می‌پراکند
آن‌جا که هرچه رها شده‌ ست
تا آن‌جا و روزی که باز
زیبایی‌اش
مرا پیدا کند
میل گم شدن در من پیدا شده‌ ست
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا