فال شب یلدا

شعرکده اشعاری درمورد زمستان

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 479
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,057
پسندها
55,667
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #11
شعرهای سپیدم
مال خودم نیست
شعر خداست
من فقط منتظر می‌شوم زمستان از راه برسد،
تا خدا شعر تازه‌ای بنویسد روی کاغذ ابرها
و سپس شعرهای کهنه‌اش را ریز ریز کند
تا زمین پر شود از کاغذ‌های سپید

آنگاه کافی‌ست به یکی ازین دانه‌های خیس خیره شوم
و از روی دست خدا شعر نو بنویسم

پوریا شیرانی

❆❆
سرمای هزار زمستان در دلم جاخوش کرده
بعد رفتن‌ات
من پیر شده‌ام
آنقدر پیر
که دست‌های یخی آدم برفی‌ها
یاد تو را از شانه‌هایم می‌تکانند
و من...
من هیچ...
فقط شعرهای عاشقانه‌ام را
های‌های گریه می‌کنم

بتول مبشری

❆❆
زمستان را فقط
به خاطر تو دوست دارم
به خاطر لباس‌های گرم زمستانی‌ات
که هرچه سردتر می‌شود
زیباترت می‌کنند...

زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت می‌کنی با من
و هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,057
پسندها
55,667
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #12
چین و چروک‌های صورتم را
که ادامه دهی
به رفتنت می‌رسی
به زمستانی سخت
به برف
که سال‌هاست
جای سایه‌ات
روی سرم می‌نشیند

محسن حسینخانی

❆❆
می‌خواستم
بهار به خانه‌ات بیاورم
و دیگر قانع نباشی
به گل‌های چسبیده به فرش
می‌خواستم
بهار به پیرهنت بیاورم
و از آنجا سفر کنم
به سرزمین‌های کشف نشده
اما هر دری باز کردم
پاییز در بادهایش از راه رسید
روی هر پنجره‌ای دست گذاشتم
زمستان
آخرین تصویر در حافظه‌اش بود
امروز من و بهار
در کوچه‌ها می‌گردیم
و سراغت را
از خرگوش‌های مرده در برف
می‌گیریم

بهزاد عبدی

❆❆
باد می‌وزید
درخت تکیده بود
کلاغ از روی شاخه پرید
انگار زمستان رسیده بود
اما
زمستان برای من
از چشمان تو آغاز شد
نگاهت که یخ زد
خنده‌هایم قندیل بست
و در دلم برف بارید
زمستان من
نگاه سرد تو بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,057
پسندها
55,667
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #13
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سردست
آی!
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
عقب
بالا