You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده -*-*ابیات ناب ناب-*-*
خاقانی را که هست سلطان سخن | | صد لعل فزون نهاد در کان سخن |
امروز چنان نمود برهان سخن | | کز جمله ربود گو ز میدان سخن |
□
خاقانی اگر ز خود نهی گام برون | | مهرهات شود از ششدر ایام برون |
تا یک نفست آمدن از کام برون | | مرغ تو پریده باشد از دام برون |
□
بیداد براین تنگدل آخر بس کن | | ای ظالم ده رنگ دل آخر بس کن |
از خیره کشیت سنگ بر من بگریست | | ای خیرهکش سنگدل آخر بس کن |
□
بس کور دل است این فلک بیسر و بن | | زان کم نگرد به صورت آرای سخن |
خاقانی اگر ممیزی عرضه مکن | | آن یوسف تازه را بر این گرگ کهن |
□
خاقانی ازین چرخ سیه کاسهی دون | | چونی تو در این گلخن خاکسترگون |
از چشم و دلی چو دیگ گرمابه کنون | | کتش ز درون داری و آب از بیرون |
□
ای دوست به ماتم چه نشینی چندین | | کز ماتم تو شدیم با مرگ قرین |
زین ماتم کاندرونی ای شمع زمین | | چون برخیزی به ماتم ما بنشین |
□
گاهی که کنی عهد و وفا با یاران | | زنهار وفای عهد خود واجب دان |
بیشکر خدا مباش هرگز نفسی | | تا بر تو شود ابر کرمها باران |
□
ای دل چو فسردهای غمی پیدا کن | | وی غنچه تو داغ ستمی پیدا کن |
خواهی که به ملک دل سلیمان باشی | | از صافی سینه خاتمی پیدا کن |
دل خون شد و آتش زده دارم ز درون | | پیش آرمیی چو خون که هست آتشگون |
می آتش و خون است فرو ریزم خون | | آتش به سر آتش و خون بر سر خون |
□
تا گشت سر کوی مغان منزل من | | حل گشت به یمن عشق هر مشکل من |
بر غم چه نهم تهمت بیهوده که هست | | پیمانهی پر بادهی حسرت دل من |
□