You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| قوت شاعرهی من سحر از فرط ملال | | متنفر شده از بنده گریزان میرفت |
| نقش خوارزم و خیال لب جیحون میبست | | با هزاران گله از ملک سلیمان میرفت |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| رحمان لایموت چو آن پادشاه را | | دید آن چنان کز او عمل الخیر لایفوت |
| جانش غریق رحمت خود کرد تا بود | | تاریخ این معامله رحمان لایموت |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| به سمع خواجه رسان ای ندیم وقتشناس | | به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد |
| لطیفهای به میان آر و خوش بخندانش | | به نکتهای که دلش را بدان رضا باشد |
| پس آنگهش ز کرم این قدر به لطف بپرس | | که گر وظیفه تقاضا کنم روا باشد |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش | | از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود |
| با آن وجود و آن عظمت زیر خاک رفت | | در نصف ماه ذیقعد از عرصهی وجود |
| تا کس امید جود ندارد دگر ز کس | | آمد حروف سال وفاتش امید جود |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| برادر خواجه عادل طاب مثواه | | پس از پنجاه و نه سال از حیاتش |
| به سوی روضهی رضوان سفر کرد | | خدا راضی ز افعال و صفاتش |
| خلیل عادلش پیوسته بر خوان | | وز آنجا فهم کن سال وفاتش |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| زان حبه خضرا خور کز روی سبک روحی | | هر کاو بخورد یک جو بر سیخ زند سی مرغ |
| زان لقمه که صوفی را در معرفت اندازد | | یک ذره و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| مجد دین سرور و سلطان قضات اسماعیل | | که زدی کلک زبان آورش از شرع نطق |
| ناف هفته بد و از ماه رجب کاف و الف | | که برون رفت از این خانهی بینظم و نسق |
| کنف رحمت حق منزل او دان و آنگه | | سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل | | هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل |
| خسرو روی زمین غوث زمان بواسحاق | | که به مه طلعت او نازد و خندد بر گل |
| جمعهی بیست و دوم ماه جمادی الاول | | در پسین بود که پیوسته شد از جزو به کل |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت | | بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام |
| سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش | | اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| دلا دیدی که آن فرزانه فرزند | | چه دید اندر خم این طاق رنگین |
| به جای لوح سیمین در کنارش | | فلک بر سر نهادش لوح سنگین |