نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار فخرالدین عراقی

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 342
  • بازدیدها 8,326
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #221
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟

به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟

به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟

به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ او من؟

چو خدنگ غمزهٔ او دل و جان و سینه خورده

پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟

ز غمش دو دیده خون گشت و ندید رنگ او چشم

نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من

دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم

خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من

چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد

به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟

لب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگی

بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من

به عتاب گفت: عراقی، سر صلح تو ندارم

همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #222
بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون

که بی‌تو زار چنان شد که: من نگویم چون؟

ببین که پیش تو در خاک چون همی غلتد؟

چنان که هر که ببیند برو بگرید خون

بمانده بی رخ زیبای خویش دشمن کام

فتاده خوار و خجل در کف زمانه زبون

نه پای آنکه ز پیش زمانه بگریزد

نه روی آنکه ز دست بلا شود بیرون

کنون چه چاره؟ که کار دلم ز چاره گذشت

گذشت آب چو از سر، چه سود چاره کنون؟

طبیب دست کشید از علاج درد دلم

چه سود درد دلم را علاج با معجون؟

علاج درد عراقی به جز تو کس نکند

تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #223
چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون

مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟

دلم، که از سر سودا به هر دری می‌شد

چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون

کسی که خاک درت دوست‌تر ز جان دارد

چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟

دلم، که حلقه به گوش در تو شد مفروش

که هیچ قدر ندارد بهای قطرهٔ خون

چو رایگان است آب حیات در جویت

چرا بود دل مسکین چو ریگ در جیحون؟

دل عراقی اگر چه هزار گونه بگشت

ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #224
ای حسن تو بی‌پایان، آخر چه جمال است این؟

در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟

رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا

ای حسن رخت زیبا، آخر چه جمال است این؟

حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد

هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟

عشقت سپه انگیزد، خون دل ما ریزد

زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟

در دل چو کنی منزل، هم جان ببری هم دل

از تو چه مرا حاصل؟ آخر چه وصال است این؟

وصلت بتر از هجران، درد تو مرا درمان

منع تو به از احسان، آخر چه نوال است این؟

میدان دل ما تنگ، قدر تو فراخ آهنگ

ای با دو جهان در جنگ، آخر چه محال است این؟

از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن

ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟

عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد،

کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟

جان ار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #225
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ جمال تو

هوش و روان بی‌دلان سوختهٔ جلال تو

کام دل شکستگان دیدن توست هر زمان

راحت جان خستگان یافتن وصال تو

دست تهی به درگهت آمده‌ام امیدوار

روی نهاده بر درت منتظر نوال تو

خود به دو چشم من شبی خواب گذر نمی‌کند

ورنه به خواب دیدمی، بو که شبی وصال تو

من به غم تو قانعم، شاد به درد تو، از آنک

چیره بود به خون من دولت اتصال تو

تو به جمال شادمان، بی‌خبر از غمم دریغ!

من شده پایمال غم، از غم گوشمال تو

ناز ز حد بدر مبر، باز نگر که: در خور است

ناز تو را نیاز من، چشم مرا جمال تو

بسکه کشید ناز تو، مرد عراقی، ای دریغ!

چند کشد، تو خود بگو، خسته دلی دلال تو؟
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #226
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو

سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو

مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو

دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو

در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان

کیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو؟

دست تهی به درگهت آمده‌ام امیدوار

لطف کن ار چه نیستم در خور مرحبای تو

آینهٔ دل مرا روشنیی ده از نظر

بو که ببینم اندر او طلعت دلگشای تو

جام جهان نمای من روی طرب فزای توست

گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو

آرزوی من از جهان دیدن روی توست و بس

رو بنما، که سوختم از آرزوی لقای تو

کام دلم ز لب بده، وعدهٔ بیشتر مده

زان که وفا نمی‌کند عمر من و وفای تو

نیست عجب اگر شود زنده عراقی از لبت

کاب حیات می‌چکد از لب جان فزای تو
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #227
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو

بیمار گشته به نشود جز به بوی تو

باری، بپرس حال دل ناتوان من

بنگر: چگونه می‌تپد از آرزوی تو؟

از آرزوی روی تو جانم به لب رسید

بنمای رخ، که جان بدهم پیش روی تو

حال دل ضعیف چنین زار کی شدی؟

گر یافتی نسیم گلستان کوی تو

در راه جست و جوی تو هر جانبی دوید

در ره بماند و راه نیاورد سوی تو

از لطف تو سزد که کنون دست گیریش

چون بازمانده، گمشده در جست و جوی تو
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #228
ای همه میل دل من سوی تو

قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو

نرگس مستت ربوده عقل من

برده خوابم نرگس جادوی تو

بر سر میدان جانبازی دلم

در خم چوگان ز زلف و گوی تو

آمدم در کوی امید تو باز

تا مگر بینم رخ نیکوی تو

من جگر تفتیده بر خاک درت

آب حیوان رایگان در جوی تو

ای امید من، روا داری مگر؟

باز گردم ناامید از کوی تو

لطف کن، دست جفا بر من مدار

من ندارم طاقت بازوی تو

روزگاری بوده‌ام بر درگهت

چشم امیدم بمانده سوی تو

تا مگر بینم دمی رنگ رخت

تا مگر یابم زمانی بوی تو

چون ندیدم رنگ رویت، لاجرم

مانده‌ام در درد بی‌داروی تو

بر من مسکین عاجز رحم کن

چون فروماندم ز جست و جوی تو

در غم تو روزگارم شد دریغ!

ناشده یک لحظه همزانوی تو

هم مشام جانم آخر خوش شود

از نسیم جان فزای موی تو

خود عراقی جان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #229
ترک من، ای من غلام روی تو

جمله ترکان جهان هندوی تو

لعل تو شیرین‌تر از آب حیات

زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو

خرم آن عاشق، که بیند آشکار

بامدادان طلعت نیکوی تو

فرخ آن بی‌دل، که یابد هر سحر

از گل گلزار عالم بوی تو

حیف نبود ما چنین تشنه جگر؟

و آب حیوان رایگان در جوی تو

دل گرفتار کمند زلف تو

جان شکار غمزهٔ جادوی تو

غمزهٔ خونخوار تو کرد آنچه کرد

تا چه خواهد کرد با ما خوی تو؟

من چو سر در پای تو انداختم

بر سر آیم عاقبت چون موی تو

چون دل من در سر زلف تو شد

هم شود گه گاه همزانوی تو

هم ببیند جان جمال تو عیان

چون نهان شد در خم گیسوی تو

هم زمان جایی دگر سازی مقام

تا نیابد کس نشان و بوی تو

هر نفس جایی دگر پی گم کنی

تا عراقی ره نیابد سوی تو
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #230
آن مونس غمگسار جان کو؟

و آن شاهد جان انس و جان کو؟

آن جان جهان کجاست آخر؟

و آن آرزوی همه جهان کو؟

حیران همه مانده‌ایم و واله

کان یار لطیف مهربان کو؟

با هم بودیم خوش، زمانی

آن عیش و خوشی و آن زمان کو؟

ای دل شده، دم مزن ز عشقش

گر عاشق صادقی نشان کو؟

گر باخبری ازو نشان چیست؟

ور بی‌خبری ز جان فغان کو؟

گر یافته‌ای ز عشق بویی

خون دل و چشم خون فشان کو؟

ور همچو من از فراق زاری

دل خسته و جان ناتوان کو؟

ای دل، منگر سوی عراقی

سرگشته مباش هم‌چنان کو
 
امضا : Hilary

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا