نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار فخرالدین عراقی

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 342
  • بازدیدها 8,366
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #231
ساقی، قدحی می مغان کو؟

مطرب غزل تر روان کو؟

آن مونس دل کجاست آخر؟

و آن راحت جان ناتوان کو؟

آیینهٔ سینه زنگ غم خورد

آن صیقل غمزدای جان کو؟

از زهد و صلاح توبه کردم

مخمور میم، می مغان کو؟

اسباب طرب همه مهیاست

آن زاهد خشک جان فشان کو؟

گر زهد تو نیست جمله تزویر

ترک بد و نیک و سوزیان کو؟

ور از دو جهان کران گرفتی

جان و دل و دیده در میان کو؟

با شاهد و شمع در خرابات

عیش خوش و عمر جاودان کو؟

در صومعه چند زهد ورزیم؟

صحرا و گل و می مغان کو؟

چون بلبل بی‌نوا چه باشیم؟

بوی خوش باغ و بوستان کو؟

ما را چه ز باغ و بوی گلزار؟

بوی سر زلف دلستان کو؟

با دل گفتم: مرا نگویی

کان یار لطیف مهربان کو؟

ور یافته‌ای ازو نشانی

خونابهٔ چشم خون فشان کو؟

با هم بودیم روزکی چند

آن عیش کجا و آن زمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #232
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه

کاواز داد مرغ خوش‌الحان صبحگاه

خوش نغمه‌ای است نغمهٔ مرغان صبح دم

خوش نعره‌ای است نعرهٔ مستان صبحگاه

وقتی خوش است و مرغ دل ار نغمه‌ای زند

زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه

از صد نسیم گلشن فردوس خوشتر است

بادی که می‌وزد ز گلستان صبحگاه

در خلد هرچه نسیه تو را وعده داده‌اند

نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه

خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار

غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه

جانا، بخور ساز درین بزم، تا مگر

خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه

تا ز آتش فراق دل عاشقی نسوخت

خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه

خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری

کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه

باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود

می‌سنج نقد خویش به میزان صبحگاه

دامان صبح گیر، مگر سر برآورد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #233
ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته

عالمی در شور و شوری در جهان انداخته

عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته

آرزویت غلغلی در آسمان انداخته

چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته

چون سپندی جان مشتاقان در آن انداخته

روی بنموده جمالت، باز پنهان کرده رخ

در دل بیچارگان شور و فغان انداخته

دیدن رویت، که دیرینه تمنای دل است

آرزویی در دل این ناتوان انداخته

چند باشد بی‌دلی در آرزوی روی تو؟

بر سر کوی تو سر بر آستان انداخته

بی‌تو عمرم شد، دریغا! و چه حاصل از دریغ؟

چون نیاید باز تیر از کمان انداخته

مانده‌ام در چاه هجران، پای در دنبال مار

دست در کام نهنگ جان ستان انداخته

هیچ بینم باز در حلق عراقی ناگهان

جذبه‌های دلربایی ریسمان انداخته؟
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #234
ای راحت روح هر شکسته

بخشای به لطف بر شکسته

بر جان من شکسته رحم آر

کاشکسته‌ترم ز هر شکسته

پیوسته ز غم شکسته بودم

این لحظه شدم بتر شکسته

ای بار غمت شکسته پشتم

تو رخ ز شکسته برشکسته

بر سنگ مزن تو سینهٔ ما

بی‌قدر شود گهر شکسته

ای تیر غمت رسیده بر دل

پیکان تو در جگر شکسته

بی لطف تو کی درست گردد؟

جانا دل من به سر شکسته

آمد به درت ندیده رویت

زان شد دل من مگر شکسته

در کوی تو جان سپرد دگر بار

آن مرغک بال و پر شکسته

دل بندهٔ توست در همه حال

گر غمزده است و گر شکسته
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #235
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز

کار با پیک و پیام افتاد باز

من چه دانم در میان دوستان

دشمن بد گو کدام افتاد باز؟

این همی دانم که گفت و گوی ما

در زبان خاص و عام افتاد باز

عاشق دیوانه نامم کرده‌اند

بر من آخر این چه نام افتاد باز؟

روز بخت من چو شب تاریک شد

صبح امیدم به شام افتاد باز

توسن دولت، که بودی رام من

آن هم‌اکنون بدلگام افتاد باز

باز اقبال از کف من بر پرید

زاغ ادبارم به دام افتاد باز

مجلس عیش دل‌افروز مرا

باطیه بشکست و جام افتاد باز

در گلستان می‌گذشتم صبحدم

بوی یارم در مشام افتاد باز

در سر سودای زلفش شد دلم

مرغ صحرایی به دام افتاد باز

تا بدیدم عکس او در جام می

در سرم سودای خام افتاد باز

تا چشیدم جرعه‌ای از جام می

در دلم مهر مدام افتاد باز

من چو از سودای خوبان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #236
بی‌جمال تو، ای جهان افروز
چشم عشاق، تیره بیند روز
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا به کلی ز خود نکرد بروز
در بیابان عشق پی نبرد
خانه پرورد لایجوز و یجوز
چه بلا بود کان به من نرسید؟
زین دل جانگداز درداندوز
عشق گوید مرا که: ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #237
ساقی، ز شکر خنده ش*ر..اب طرب انگیز
در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز
در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز
وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز
هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز
هر دم ز کرشمه شر و شوری دگر انگیز
آن دل که به رخسار تو دزدیده نظر کرد
او را به سر زلف نگونسار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #238
در بزم قلندران قلاش
بنشین و ش*ر..اب نوش و خوش باش
تا ذوق می و خمار یابی
باید که شوی تو نیز قلاش
در صومعه چند خود پرستی؟
رو باده‌پرست شو چو اوباش
در جام جهان‌نمای می بین
سر دو جهان، ولی مکن فاش
ور خود نظری کنی به ساقی
سرمست شوی ز چشم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #239
تماشا می‌کند هر دم دلم در باغ رخسارش
به کام دل همی نوشد می لعل شکر بارش
دلی دارم، مسلمانان، چو زلف یار سودایی
همه در بند آن باشد که گردد گرد رخسارش
چه خوش باشد دل آن لحظه! که در باغ جمال او
گهی گل چیند از رویش، گهی شکر ز گفتارش
گهی در پای او غلتان چو زلف بی‌قرار او
گه‌از خال لبش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #240
بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش
ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش
سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم
به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش
سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن
نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
چون نبات می‌گدازم، همه شب، در آب دیده
به امید آنکه یابم شکر از دهان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا