متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار مجنون بی‌دل| Vidacheraghianکاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Vidacheraghian
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 268
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Vidacheraghian

نویسنده افتخاری
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
30
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #1
یکی بود ... یکی نبود
توی این دنیای از آدم به دور
پشت ابرهای سیاه ،
بعدِ آن شعاعِ بی فروغِ هور ،
سرزمینیست بر مَسند زور ..
مهد دلهای شکسته ، نابسامان، مهجور
آفتابش ، آتش سرخ جهنم
ماهِ شبتابش ، ضعیف و بی نور . ...

قحطیِ دل بود درین شهر ودیار
سینه ها خالی ؛ بَسان شوره زار
زیر گنبدِ کبودِ این کویر
چِل گیسِ قصه ما ، زیر اون درخت پیر
در برِ مجنونِ بی دل ،همان مرد فقیر
غمزه ی جان میفروخت و
اَلَامان !... ، طناب دار
تابِ گیسوی سیاهش ، مانده بر گردنِ یار

لیک ، میان این هیاهوی زمان
که شرافت شد بهای قرصِ نان
آن جوان ؛ دل داده تا نان بخرد
بهرِ این زندگی لاکردار ؛
عشق را از ریشه و بُن ، بِدَرَد.
وز برای دختر گیسو کمند
جای این سینه ی خالی ، لقمه ای نان ببرد

بی سبب نیست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا