سخن بزرگان پاتریک مودیانو

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 364
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
ما به اشیایی که همیشه با ما هستند توجهی نشان نمی دهیم
و اگر اتفاقا گمشان کنیم. در می یابیم که جزئیاتشان را فراموش کرده ایم.

***

اغلب کسی هست که در سراسر زندگی با ما بماند. بدون آنکه بتوانیم او را از خودمان دلسرد کنیم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Baharak

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
باز هم درباره فارسی مرغزاران با من سخن گفت. گفت که این زبان شبیه فنلاندی است.
شنیدنش گوشنواز است. مانند نسیمی است که در علف ها بوزد و زمزمه آب را نیز در آن می توان یافت.

***

آخرین بار به زادگاهت بازگشتی. به آغازگاه تا بدانی که راه دیگری را می شد برگزید و زندگی می توانست جور دیگری باشد.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
دزدیده نگاهش می کنم. جای زخم بزرگی روی پیشانیش کشیده شده است. رد زمان شاید.
یا نشانه ای که یکی از این حادثه ها در آدم به جا می گذارد که می خواهی برای همیشه فراموششان کنی.
من هم. از امروز به بعد. دیگر نمی خواهم چیزی را به یاد بیاورم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
آدم هیچ وقت به نقطه حرکت برنمی گردد.

***
توریست ها روی صندلی های فلزی دور آن نشسته بودند.
مثل آن ها از این به بعد با این شهر بیگانه بودم. دیگر هیچ چیز من را به آن وصل نمی کرد.
دیگر زندگی ام در خیابان ها و ساختمان های آن جا نمی گرفت.
خاطراتی که یک دفعه از یک چهار راه یا از یک شماره تلفن ظاهر می شدند. به زندگی دیگری تعلق داشتند.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
احمقانه ست که آدم از مکان هایی که توشون زندگی کرده. دیدن کنه .

***
گاهی آدم متوجه می شود که دیگر حرف زدن درباره یک اپیزود از زندگی تان که یک خویش آن را از شما پنهان کرده. برایتان خیلی دیر است.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
ژانویه ۱۹۶۵ بود. شب ها حدود ساعت شش. چهارراه بلوار ارنانو و خیابان شامپیون تاریک می شد.
از من کاری ساخته نبود. با غروب آفتاب. در این خیابان ها خودم را گم می کردم.
کافه آخر. در انتهای بلوار ارنانو ورس توژور نامیده می شد که در کنار تعدادی از کافه های هم ترازش قرار داشت.
سمت چپ نبش بلوار نی. کافه دیگری بود که یک گرامافون سکه ای داشت.
در چهارراه ارنانو- شامپیون. یک داروخانه و دو کافه که یکی قدیمی تر بود نبش خیابان دوواسم قرار داشت.
آنچه که در این کافه ها می توانستم در انتظارش بمانم . تماشا ی سپیده صبحگاهی بود
به هنگام سر آمدن شب و در اواخر بعدازظهر تماشای غروب. دیرهنگام. در زمان تعطیلی کافه .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
جزئیاتی از زندگیمان که آزارمان می دهد یا خیلی غم انگیزند. با فراموش کردن. تمام می شوند.
کافی بود با چشم های بسته. به پشت روی آب بخوابد و بگذارد آرام روی آب های عمیق شناور بماند.
نه. فراموشی همیشه ارادی نیست.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
چرا آدم هایی که گمان می کنید وجود ندارند و فکر می کنید بیش از یک بار آنها را نمی بینید. در پشت صحنه. نقش مهمی در زندگیتان بازی می کنند ؟

***

خاطرات کودکی اغلب جزییات کوچکی هستند که خودشان را از عدم جدا کرده اند.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
ما جوان تر نمی شیم. گذشته برنمیگرده. درعوض همیشه مارو دنبال می کنه
و اگه روزی بالاخره گیرمون بندازه. دیگه از حس پوچی گریزی نخواهیم داشت.

***

امرور خاطره ای دور در میان مقطعی از زندگی که تردید دمار از روزگار آدمی درمی آورد .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
مگر نه اینکه مسیر یک زندگی. روزی که به پایان می رسد. خودش را از تمام چیزهای بی فایده و تزئینی پاک می کند.
پس تنها موارد اصلی باقی می ماند: جاهای خالی. سکوت ها و مکث ها .

***
زمانی از زندگی می رسد که دیگر هیچ دل بستگی ای وجود نخواهد داشت.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا