متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های فاطمه چامه‌سرا

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
تهدید مکن که سِحر چشمان تواَم
پیوسته مگوی اسیر دستان تواَم
انکار من آیینه ی صد رنج من است
اقرار مکن که عشق پنهان تواَم
پیمانه اگر کام تو را شیرین کرد
مدهوش مشو که خط بطلان تواَم
الوعده مرا جای وفا نیست هنوز
در باغ غزل ساز بد الحان تواَم
در هاله ی شب روی مرا ماه مبین
من سنگ میان شب ایمان تواَم
از لعل لبم خنده ی تبدار مچین
آهسته برو مگو که خواهان تواَم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #2
من یه شبم تو حال تو غریبم
من یه توهّمِ پر از فریبم
من یه خیال پشت همه قصه هام
از شب دور اومدم پشت به فردام
عاشق هر چشم مهتابی می شم
تو شب هر دلی آفتابی می شم
دچار یک عشق پر از جنونم
تا جون دارم من آشیون می مونم
هر کی که مهمون می شه تو وجودم
بی اختیار اون می شه تار و پودم
نمی دونم چی کاشتی تو نگاهم
که تا ابد اسیر بغض و آهم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #3
هم تو را می دیدم و هم ابرکان آسمان
کودکانه رد شدیم از هاله ی رنگین کمان

چشممان وا شد به دشت سرزمین های الست
گویی از اسرار هستی حالتی بر جان نشست

هر قدم پیمانه بود و هر هوامان م**س.ت نوش
روحمان در پیچ و تاب و جانمان هر دو خموش

شورشی از بُهت بود و سماع غرق سکوت
من تو بودم یا تو من؟! این تطابق در خطوط!

دست تو در دست من بر ثقل این دنیا فتاد
چرخ گردون تیز گشت و تو را از من ستاد

آسمان غرّید و جبرش جانمان هشیار کرد
شک ندارم بر وقوعش آن چه را انکار کرد

حال و روز شعر من از عشق تو آکنده شد
حتم دارم روح تو در تار و پودم زنده شد​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #4
طعم غربت دارد این شهر، بی تو ای پروانه ی من
پیله ی عشقت دریدی از من و کاشانه ی من

این رهایی حق من نیست، در تب و تاب جنونم
لاله ام خونین جگر شد، در فراقت واژگونم

از هجوم سرد بی تو، خیمه ی عزلت گزیدم
گرمی نور نگاهت، در خیالم سیر دیدم

در هوایت بی قرارم، میل دل کندن ندارم
جام دلتنگی بنوشم پا به پای رقص تارم

خواهش از گردون ندارم تا به جبر عشقم پذیرد
تو رها باشی و شادان، این نفس آرام گیرد

آرزو دارم که ای کاش، یک نسیم سوی خیالم
آورد لبخندی از تو، روشنی بخشد به حالم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #5
عاشقی مان نقطه ی پرگارست
گرچه رفتن جرم این دیدار است
قدح صبر به رهت می نوشم
حتم دارم که جهان دوار است​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #6
امشب خدا
سرِ بالینم
به تماشا
نشسته بود
گویی دلم را
به دلش
عاشقانه بسته بود
گفتا
دل من
جای دلت گیر.
چه کردی با دل؟!
گفتمش
پیر شدست
در جوانی
شکسته بود
ناگهان
دستی آمد به سرم،
روی پیشانی من
بوسه نشست
مثل یک موج لطیف،
دل خود
با دل من
محکم بست​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #7
گفت
هرگاه
درین پیچش گردون
تو مکدر گشتی
بشو سرمست،
که دلت هست!
در آن
نور خدا هست
نه دلت را
غم و اندوه
روا است
نه خدا
از دل آشفته
جدا است​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #8
آرامشی در کار نیست، اینجا هوا طوفان شده
هنگامه در جانم بپاست، تشویش ها برّان شده
جانم به لب، لبیک گفت، دلمردگی سلطان شده
ساقی عنان از کف بداد، پیمانه سرگردان شده
گردون زمان را تاب داد، از لحظه آویزان شده
آه از دل ابری م شکفت، بر گونه ام باران شده
راه افق هموار نیست، دنیا چه بی سامان شده​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #9
وقتی دستامو رها کردی و رفتی
منو اینجا بی پناه کردی و رفتی
دلمو تو غربت نگات سوزوندی
درِ آرزوهامو بدجور کوبوندی
گم شدم میون این بندای زندون
شدم آشفته مثل روح سرگردون
گم شدم میون قصه ها و شعرام
نمی دونم مُرده ام یا هنوز برپام
تو هم حتی نمی تونی منو پیدا بکنی
اینهمه درد و غمو از دل من وا بکنی
گم شدم تو این هوای بی کسی بی بال و پر
کاش می شد زنده شد و دوباره مُرد آهسته تر​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #10
جام سرمستی شکستی، می تو حاشا می کنی!
برزخ حال مرا غمگین تماشا می کنی
هرم سنگین دلت را از که پنهان کرده ای؟!
نقش تقدیر مرا این گونه کتمان کرده ای!
گر فرج حاصل شدست در وصلمان از هر ستون
شعله افکندی برآن از آتش تلخ جنون
حتم دارم در خیالت لاجرم با قلب من تا می کنی
سور و سات عاشقی مان خفته برپا می کنی
من به تبعید از نگاه گرم و گیرای تو سازش می کنم
تو دگر سر برنگردان من همین را از تو خواهش می کنم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا