شعرکده جویباری از احساسات .

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

تنهاترین بهانه ی دنیای من تویی
در رو بروی آینه زیبای من تویی

وقتی که از تمام جهان خسته می شوم
آغوش دلنشین و پذیرای من تویی

با بوی سیب خنده ی تو زنده می شوم
تو یوسف مؤنث و عیسای من تویی

وقتی به شام آخر خود فکر می کنم
احساس می کنم که یهودای من تویی

بر لوح سرنوشت من امضای چشم توست
مُهر نماز و خاتَمِ طُغرای من تویی

وقتی که زیر گوش خدا حرف می زنم
راز و نیاز و ناله و نجوای من تویی

مجنون ترین حماسه ی دنیای تو منم
شیرین ترین تغزل شیوای من تویی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

لبخند زدی بهار بی تاب شکفت
یک پنجره روبروی مهتاب شکفت

آن لحظه که چشمه از نگاهت جوشید
احساس فرو خفته مرداب شکفت

یک گوشه نشسته ام پر از تشویشم
نقاشیه چشمان تو هم در پیشم

زیبا تر از انی که تصور بکنم
من جز تو به هیچکس نمی اندیشم

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

بوی شور انگیز باران می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهی

بسکه خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

خوشا دردی!که درمانش تو باشی
خوشا راهی! که پایانش تو باشی

خوشا چشمی!که رخسار تو بیند
خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی

خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشی

خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی

چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی

همه شادی و عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی

گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی

چه باک آید ز کس آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی

مپرس از کفر و ایمان بی‌دلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی

مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی

برای آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشی

عراقی طالب درد...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

تو مگه باده فروشی که همگان م**س.ت تو اند
تو مگه ساغر عشقی که همه معشوق تو اند

منشین با همگان ای گل زیبای دلم
که به ظاهر همه مشتاق و خریدار تو اند

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است ،‌ از این دیار خسته ام

کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام

در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام
هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام

به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال ،‌ ز روزگار خسته ام

دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا
من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام

همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار
از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام

به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام

ق*م*ا*ر بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی
چه برده و چه باخته ،‌ از این ق*م*ا*ر خسته ام

گذشته از جاده ی ما ، تهی ترین غبار ها
از این غبار بی سوار ،‌ از...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست

غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست

در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست

می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست

شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

دلم تنگ است

نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی

پریشان حالم و بی تاب
می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست

نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من

به دنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه
می جویم

پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل

دلم تنگ است

وتنهایم و تنهایی به لب آورده جانم را

بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل که بی پروا

تلنگر می زند بر من و می گوید به من نزدیک نزدیکی

به دنبال تو می گردم به سویت پیش می آیم

چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم

پر از امید سبز خواب دیدارم و می خواهم که
نامت را به لوح سینه بنگارم

و نجوایی کنم در دل و گویم تا ابد

من دوستت دارم

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

من م**س.ت لبــــهای تو ام
طعم لبت جانانه است

با اینکه در آغــــوشمی
بوسیدنت افسانه است

احساس ، پشت بوسه ام
لبریـــــز شد از مهر تو

آغـــــوش خود را باز کن
ساز دلم مستــانه است


❤️

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‌‌
آشنای هر شب من
از غمت داغون شدم

مهر تو افتاده بر دل
عاشق رویت شدم

خاطرات روشنت
هرشب مهمان من است

بیا و در برم بنشین
که من درگیر تنهایی شدم