نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده جویباری از احساسات .

  • نویسنده موضوع ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 761
  • بازدیدها 11,049
  • کاربران تگ شده هیچ

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #581
تو دلــت سنــگ
و
دلــم ...
چشم بہ در دوختہ است

نزن آتــش بہ درختے

کہ خودش سوختہ است

بہ خدا رسم وفا نیست

دلــے را ببرے

کہ وفــا را خودش از

محضرت آموختہ است...
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #582
غصه ی دنیا ندارم، چون تو

دنیایم شدی

حسرت فردا ندارم، چون تو،

فردایم شدی

داده ام گلخانه ام را دست

تو ای نازنین

باغبان.مهربان.جمله.گلهایم شدی
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #583
قصد دارم"
دل به چشمانت "ببازم حاضری..

کعبه ام را!
"دور چشمانت "بسازم حاضری؟

دوست دارم"
باتو معراجی "کنم در آسمان،

بستری در
"کهکشانها "من بسازم حاضری؟
‎‌‌‌‌ ‎‌‌
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #584
قول دادم
کہ در اندیشہ ے خود حبس شوم

دل
بہ بالا و بلنداے خیالے ندهم

دوست دارم
کہ خودم پشت خودم باشم و بس

به تنِ
هیچ عقابے پَر و بالے ندهم.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #585
عشق شوقی در نهاد ما نهاد
جان ما را در کف غوغا نهاد


فتنه‌ای انگیخت، شوری درفکند
در سرا و شهر ما چون پا نهاد


جای خالی یافت از غوغا و شور
شور و غوغا کرد و رخت آنجا نهاد


نام و ننگ ما همه بر باد داد
نام ما دیوانه و رسوا نهاد


چون عراقی را، درین ره، خام یافت
جان ما بر آتش سودا نهاد
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #586
بغلم کن که هوا سوزِ فراوان دارد
بدن یخ زده ام حالِ پریشان دارد

مثل بیدی تنم از سوز هوا میلرزد
امشب آغوش پر از مهر تو مهمان دارد

لب به روی لب سرما زده ی من بگذار
لبت امشب بخدا مزّه دو چندان دارد

حسرت داغیِ آغوش تو بیمارم کرد
تب من با لب تو چاره و درمان دارد

بغلم کن که در آغوش تو آرام شوم
روح سرگشته ی من میل به طغیان دارد

لحظه ای از من اگر دور شوی میمیرم
بی تو این زندگی اصلاً مگر امکان دارد؟

⁦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #587
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد

طالب وصل تو چون مفلس و اندیشه گنج
حاصل آنست که سودای محالی دارد

عاقبت سر به بیابان بنهد چون سعدی
هر که در سر هوس چون تو غزالی دارد
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #588
بوسه از لبهای تو یعنی رسیدن تا خدا
عاشقی یعنی که بر چشمان دلبر اقتدا

از تولّد اشرف المخلوق این عالم شدی
ذکر حُسن الخالقین آمد خلایق را ندا

انقلابی در درون سینه برپا کرده ای
با نگاهی مخملی در جان من شد کودتا

با کدامین فتنه می خواهی مراشاعر کنی ؟
موج گیسویت بماند _ هُرم آغوشت جدا

شهر دل را لشکر زیبائی ات تاراج کرد
دین و ایمانم که غارت گشته بود از ابتدا

بس که غمّازانه و با ناز می گویی سخن
می شوم مبهوت و مسخ از آنهمه ناز وادا

این من دلداده را چشمت به اغما می برد
تا نگاهم می کنی _ عقلم شود ازسر جدا

ای تو شیرینم _قلم شد تیشه ی فرهاد تو
کَشتی ی احساس من را تا قیامت ناخدا
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #589
نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم
سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم

بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم


بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا
مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم

روح ِ برخاسته از من ...!ته ِ این کوچه بایست
بیش ازاین دور شوی ازبدنم می میرم...
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #590
با چتر و تنها میروم تا آخر باران
جای تو خالی ، خالیِ پر درد ، بانو جان

جای تو خالی ، جای دستت ، جای لبخندت
جای قدمهایت میان کوچه ها پنهان

دنبال پاییزم همان فصل جنون آمیز
پاییز هم دنبال چشمان تو سرگردان

بر باد می شد عقل و دل یکدم به ترفند
- آن گیسوان تا کمر همواره آویزان

جغرافیای عشق را گسترده ای ، اما
تاریخ را بیچاره کردی پشت سر حیران

جانا عبورت از حضور عشق لبریز است
ای آفتاب روشن و ای شمس بی پایان

از من کسی راهی شده در بیکرانت دوست
در من کسی جا مانده اما بی رمق ، بی جان
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
عقب
بالا