شعرکده جویباری از احساسات .

  • نویسنده موضوع ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 761
  • بازدیدها 10,169
  • کاربران تگ شده هیچ

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #701
بی‌تو به سامان نرسم، اي سر و سامان همه ی تو

اي به تو زنده همه ی من، اي به تنم جان همه ی تو

من همه ی تو، تو همه ی من، او همه ی تو، ما همه ی تو

هرکه و هرکس همه ی تو، اي همه ی تو، آن همه ی تو

من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من

تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه ی تو

اي همه ی دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم

رمز نیستان همه ی تو، راز نیستان همه ی تو

شور تو آواز تویی، بلخ تو، شیراز تویی

جاذبه‌ي شعر تو و جوهر عرفان همه ی تو

همتی اي دوست که این دانه ز خود سر بکشد

اي همه ی خورشید تو و خاک تو، باران همه ی تو
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #702
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت

دلی که کرده هوای کرشمه‌هاي صدایت

نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز

که آورد دلم اي دوست تاب وسوسه‌هایت

تو را ز جرگه‌ي انبوه خاطرات قدیمی

برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست

نمیکنم اگر اي دوست، سهل و زود، رهایت

گره بکار من افتاده است از غم غربت

کجاست چابکی دست‌ هاي عقده‌ گشایت؟

به کبر شعر مبینم که تکیه داده به افلاک

به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت

“دلم گرفته برایت” زبان سادۀ عشق است

سلیس و ساده بگویم “دلم گرفته برایت “
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #703
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم

آتش گرفتم از تو ودر صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تاسحر

او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید

من برق چشم ملتهب‌ات را رقم زدم

تا کور سوی اخترکان بشکند همه ی

از نام تو به بام افق‌ها، علم زدم

با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب

نظم قدیم شام و سحر رابه هم زدم

هر نامه رابه نام و بعنوان هرکه بود

تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد

شک از تو وام کردم ودر باورم زدم

از شادی ام مپرس که من نیز در ازل

همراه خواجه قرعه قسمت به غم زدم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #704
همواره عشق بی خبر از راه می رسد

همواره عشق بی خبر از راه میرسد
چونان مسافری که به ناگاه میرسد

وا می‌نهم به اشک و به مژگان تدارکش

چون وقت آب و جاروی اين راه می رسد

اينت زهی شکوه که نزدت درود من

با موکب نسيم سحرگاه میرسد

با ديگران نمی‌نهدت دل به دامنت

چونان‌که دست خواهش کوتاه می رسد

ميلی کمين گرفته پلنگانه در دلم

تا آهوی تو کی به کمينگاه میرسد!

هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شهر

وقتی که سيب نقره اي ماه میرسد

شاعر! دلت به راه بياويز و از غزل

طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #705
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش

هزار راه مرا، اي یگانه پایان باش

برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود

تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش

دوباره زنده کن این خسته ي خزان زده را

حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش

کویر تشنه‌ي عشقم، تداوم عطشم

دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش

دوباره سبز کن این شاخه‌ي خزان زده را

دوباره در تن من روح نوبهاران باش

بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین

به باغ خسته‌ي عشقم، هزاردستان باش
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #706
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خدانگهدار، اگر چه لحظه دیدارت

شروع وسوسه‌اي درمن، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان ز آغاز، به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد اما

بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود

ش*ر..اب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #707
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟

ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟

بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم

ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را

ز بعد این همه ی تلخی که می‌کشد دل من

ببوسم آن لب شیرین جان فزای تو را

کِي ام مجال کنار تو دست خواهد داد

که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را

مباد روزی چشم من اي چراغ امید

که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را

دل گرفته ي من کی چو غنچه باز شود

مگر صبا برساند به من هوای تو را

چنان تو در دل من جا گرفته اي اي جان

که هیچکس نتواند گرفت جای تو را

ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من

که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را

سزای خوبی نو بر نیامد از دستم

زمانه نیز چه بد می‌دهد سزای تو را

به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم

کنار سفره ي نان و پنیر و چای تو را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #708
از هم گریختیم
و آن نازنین پیاله دلخواه را دریغ
بر خاک ریختیم
جان من و تو تشنه پیوند مهر بود
دردا که جان تشنه خودرا گداختیم
بس دردناک بود جدایی میان ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
دیدار ما که آن همه ی شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت
با آن همه ی نیاز که
من داشتم به تو
پرهیز عاشقانه منناگزیر بود
من بارها به سوی تو بازآمدم ولی
هر بار دیر بود
اینک من و تو ایم دو تن
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #709
مَــــــــــن نـباشــــم ....

چــه کســـی جـــایِ ....

مَـــــــرا می‌ گیــــرد ....

گاهــــــــــــــی از ....

تلخـــیِ ایــن فکــــر ....

بهــــم می ریزم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,898
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #710
وابسته شدم من به کسی،کاش بیاید که بماند


انگار ندارد به دلـــــم میل،بخواهد که بماند


با آمدنش در دل من خانه بنا کرد، ولی رفت


صـــــد تیـــــشه به دیـــــواردلم زد که بماند
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
عقب
بالا