متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها تیمآرِسْتآني‍ توء‍؛ کآش‍ تَجويزَت‍ کُنَند

  • نویسنده موضوع آقای گودرزی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 145
  • بازدیدها 5,517
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #21
بیا سنگ هایمان را وا بِکَنیم...
من از دوست داشتن تو
کوتاه نمی آیم...
تو هم جانِ عاشقی ام را
به لبم برسان..
سر آخر ...
همدیگر را می بوسیم و
ختم به عشق می شود...



سوسن درفش



 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #22
کسی را دوست داشته باش كه ويرانه ي قلب تو را به صد آبادی ديگر نفروشد...
 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #23
هوای'' پسرکوچولوهای ریش دار ''زندگیمان را داشته باشیم
آنها راه زیادی را از پسربچگیشان آمده اند
تا مرد رویاهای ما باشند ...



 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #24
همه چیز از هیچ شروع شد
من به هیچ شعری ایمان نداشتم
تو به هیچ خدایی !
نگاه کن
خنده دار نیست ؟!
یک هیچ ما را به کجا رسانده است!
من شاعری می کنم

تو خدایی !؟ :)
 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #25
یک دکتر جراح پلاستیک میگفت که اولین سوالم از خانومایی که میان مطبم اینه که: کی تورو به اندازه‌ی کافی دوست نداشته؟
 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #26
مادربزرگ می گفت یک سالی شاید فصل انار
مردی از سرازیری سینه‌هایت سَر بخورد
و تو چاره‌ای نداشته باشی جز اینکه دامنت را بالا بگیری
و دانه دانه نگاهش را جمع کنی.
زمستان را نمی شود تنها گذراند
چشمهایی می خواهد که در آن زل بزنی
و خاطراتی که روی شانه‌‌هایش گریه کنی

شاید بهار دیر برسد!
 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #27
حیف که روی تو غیرت دارم
وگرنه از همین سطر روسریت را برمیداشتم
تا همه ببینند چه خیالی بافته ام از موهایت . .
.
 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #28
بیا از این مردهایی باش
که کلیدشان همیشه یادشان می رود
که من هر روز مجبور شوم در را باز کنم و زیر لب غر بزنم: حواس پرت.
و بی توجه به اخم های من صدای خنده ات تمام خانه کوچکمان را بگیرد
از همان مردهایی باش، که دلم برای صدایش تنگ شود که خودم را بچپانم در بغلش و آماده شنیدنش شوم
از همان هایی که حال بد آدم را از نگاهشان می خوانند
که برای آرام کردنم دلیل و منطق را کنار بگذاری، و لجبازی هایم را خریدار باشی
قبل از هرچیز رفیق و همراه من باشی
اصلا این ها را فراموش کن
ببین جان من
تو هرطور که می خواهی باش، اما باش
با همین اخم همیشگی و غرور مردانه ات
همین جذبه و نامهربانی ات
فقط از همان مردهایی باش که هستند،

که بودن را بلدند...
 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #29
دقیقا همان روز که گفتی:
چرا تـه موهایت را فر نمیکنی؟
چرا لاغر نمیکنی؟
چرا به خودت نمیرسی؟
چرا موسیقی کلاسیک گوش میکنی؟
دقیقا همان روز که عیب هایم به
چشمت آمد فهمیدم دیگر دوستم نداری !
فهمیدم میروی !

فهیدم فاتحه این رابطه را خواندی....
 

آقای گودرزی

کاربر خبره
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,584
پسندها
47,940
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #30
مثل گُل های ترک خورده کاشی شده ام
بعد تو پیر که نه! من متلاشی شده ام...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا