_چقدر کم حرف شدی
+حوصله ندارم
_شایدم حرفاتو جای دیگه زدی،واسه یکی دیگه
+بعد از این همه مدت همدیگه روندیدیم که این حرفارو بزنیم
_واسه تو بعد ازاین همه مدته،منِ احمق هر روز وایمیسم کنج دیوارو رفت وآمدتو نگاه میکنم
+اصلا عوض نشدی..هنوز همون پسر بی منطقِ ترمِ یکی!
_آره خب عوض شدن تخصص تو بود...یدفه عوض شدن،اونم با منطق با دلیل باحرف...با دروغ
_مشکلت اینه نمیخوای فراموش کنی
+نه...مشکلم اینه باور کردم...حرفاتو...خودتو...چشماتو
حالا نه اینکه نخوام...نمیتونم فراموش کنم اون روزارو
_پس بزار یه چیزی بهت بگم...راستش همون روزام توی خلوت خودم نمیتونستم دوسِت داشته باشم...اما تو همه چیزو جدی گرفته بودی .
این جمله را که گفت از صحنه ی نمایش زدم بیرون، هیچ کدام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.