قصیده:
فرقها باشد میان آدمی تا آدمی
کز یک آهن نعل سازند از یکی دیگر سنان
اصل هندو در سیاهی یک شب نسب دارد ولیک
هندویی را دزد یابی، هندویی را پاسبان
از تجمل هیچ ناید، زر فدی کن زر فدی
تا همه ساله چو زر هم پیر باشی هم جوان
با حسین و آدم آخر آب و نان دانی چه کرد؟
خاک هر پایی مشو از بهر مشتی آب و نان