آهسته آهسته دارد گل میکند التهابم
چیزی شبیه شکفتن دارد میآید به خوابم
انگار چیزی دلم را در مشت خود میفشارد
دیروز عاشق نبودم، امروز مستم، خرابم
در خواب بودم که باران بارید بر شانههایم
در خواب بودم که... آری در خواب دادی بر آبم
از چار سمت نگاهت خورشید تابید بر من
دیریست کردهای دوست، داغ نگاهت کبابم
در خواب بودم که ناگاه... ناگاه خشکید خوابم
گم شد میان مه و ابر، آیینهام ، آفتابم
ای کاش باران ببارد، ای کاش یکبار دیگر
آهسته آهسته میبـُرد با چشمهای تو خوابم