شاعر‌پارسی اشعار نجمه زارع

  • نویسنده موضوع siima-t
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 559
  • کاربران تگ شده هیچ

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
گريه كردم گريه هم اين‌بار آرامم نكرد
هرچه كردم... هرچه... آه! انگار آرامم نكرد

روستا از چشم من افتاد، ديگر مثل قبل
گرمي آغوش شاليزار آرامم نكرد

بي تو خشكيدند پاهايم كسي راهم نبرد
درد دل با سايه و ديوار آرامم نكرد

خواستم ديگر فراموشت كنم، اما نشد
خواستم، اما نشد، اين كار آرامم نكرد

سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس
دستمال تب بر نمدار آرامم نكرد

ذوق شعرم را كجا بردي كه بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودكار آرامم نكرد
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
من خسته‌ام، تو خسته‌ای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکسته‌ی تنها شبیه من

حتی خودم شنیده‌ام از این کلاغ‌ها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من

امروز دل نبند به مردم که می‌شود
این‌گونه روزگار تو ـ فردا ـ شبیه من

ای هم‌قفس بخوان که زِ سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از این‌جا شبیه من

از لحن شعرهای تو معلوم می‌شود
مانند مردم است دلت یا شبیه من

من زنده‌ام به شایعه‌ها اعتنا نکن
در شهر کشته‌اند کسی را شبیه من
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
دوباره حرف دلم در گلوی لعنتی است
تمام ترسم از این آبروی لعنتی است

شبی می‌آیم و دل می‌زنم به دریاها
و این بزرگترین آرزوی لعنتی است

زمین چه می‌شود ... آه ای خدای جاودگر!
بگو چه در پی این کهنه‌گوی لعنتی است

زمان به صلح و صفا ختم می‌شود، هرچند
زمین پر از بشر تندخوی لعنتی است

چگونه سنگ شوم تا مرا ترک نزنند
که هرچه سنگ در این سمت‌وسوی لعنتی است ...

چگونه سنگ شوم وقتی عاشقم ... وقتی
همیشه در دل من های و هوی لعنتی است

به خود می‌آیم از آهنگ‌های تند نوار
که باز حاکی از «
I love you» لعنتی است

بس است! شعر مرا ناتمام بگذارید
زمان، زمانه‌ی این آبروی لعنتی است
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #14

باران، غروب، ماه، اتوبوسي كه ممكن است
بايد مرا دوباره ببوسي كه ممكن است...

اين لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرين... اگر...
ـ بس كن! نزن دوباره نفوسي كه ممكن است

من قول مي‌دهم كه بيايم به خواب تو
زيبا، در آن لباس عروسي كه ممكن است

دل نازكي و دل نگراني چه مي‌شود
من نيستم، تو شهر عبوسي كه ممكن است

ماشين گذشته از تو و هي دور مي‌شود
با سرعتي حدود صد و سي كه ممكن است

حالا تو در اتاق خودت گريه مي‌كني
من پشت شيشه‌ي اتوبوسي كه ممكن است...
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
یک سرنوشت سه حرفی، خالیست در کنج جدول
فکر مرا کرده مشغول این راز از روز اول

آنجا زنی گریه می‌کرد با کودکان گرسنه
در دود خاکستر اینجا مردی‌ست در پای منقل

سر درد داریم و گیجیم، این را نباید بگوییم
این چیزها مشکلی نیست، بعداً خودش می‌شود حل

این گرگ‌های گرسنه عادی ست ولگرد باشند
ما انتظاری نداریم از وضع قانون جنگل

باید فداکار باشیم دارد قطاری می‌آید
پیراهنم را بسوزان باید بسازیم مشعل

این شعر را بعد خواندن یک جای خلوت بسوزان
یک گوشه شومینه‌ی گرم در یک اتاق مجلل

من می‌روم تا پس از این آماده‌ی مرگ باشم
ها! راستی «مرگ» دیگر حل شد معمای جدول
 

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,689
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #16
و ای بهانه شیرین تر از شکر قندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمی بندم

به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست،
همین بس است که اینک تویی خداوندم

همین بس است که هر لحظه ای که می گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم

مرا کمک کن از این پس که گام های زمین
نمی بَرَند و به مقصد نمی رسانندم

همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه ... هیچ کدامش نشد خوشایندم

تویی بهانه ی این شعر خوب، باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم

#نجمه_زارع‌

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,689
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #17
دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم
غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم...

نماز ثانیه را بی تو نیز می خوانم
خودم برای خودم می شوم امامِ خودم!

چه سرنوشت عجیبی ست تازه فهمیدم
که دور بوده ز من نیمی از تمام خودم

کسی دوباره از آن سوی شعر می آید
بلند می شوم از جا، به احترام خودم

از این به بعد بدون تو نیستم تنها
من آشنا شده ام با کسی به نام "خودم"!!

#نجمه_زارع‌

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,689
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #18
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی‌فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی‌فهمد

نگاهی شیشه‌ای دارم، به سنگ مردمک‌هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی‌فهمد

هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی‌فهمد

من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دل‌هاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی‌فهمد

چراغ چشم‌هایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب باروز روشن را نمی‌فهمد

دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می‌گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی‌فهمد

برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی‌فهمد، کسی من را نمی‌فهمد

#نجمه_زارع‌

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,689
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #19
تو غریبیّ و من انگار غریبانه‌ترم
بی‌تو، در شهر تو من از همه بیگانه‌ترم

از چه می‌نالم و از دردِ چه؟ رسوایم کن
که بفهمند چرا بی‌تو ز پیمانه، تَرَم

آنقدَر بی‌خودم از خویش که دارد کم‌کم
باورم می‌شود از چشم تو دیوانه‌ترم!

چاره‌ای نیست، دچارم کن و بر بادم دِه
که من از باد هم انگار که بی‌خانه‌ترم

هر شب این‌گونه به ناچار غزل می‌گویم
ورنه از مرزِ غزل‌های تو پرچانه‌ترم...

#نجمه_زارع‌

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,689
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #20
و ای بهانه شیرین تر از شکر قندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمی بندم

به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست،
همین بس است که اینک تویی خداوندم

همین بس است که هر لحظه ای که می گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم

مرا کمک کن از این پس که گام های زمین
نمی بَرَند و به مقصد نمی رسانندم

همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه ... هیچ کدامش نشد خوشایندم

تویی بهانه ی این شعر خوب، باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم

#نجمه_زارع



 
امضا : NASTrr

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا