شاعر‌پارسی اشعار نجمه زارع

  • نویسنده موضوع siima-t
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 560
  • کاربران تگ شده هیچ

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم ، دل نمی‌شود
دیوانه‌ام بخوان که به عقلم
نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود
تکلیف پای عابران چیست؟
آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود
خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا
کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟
می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه
تو حاصل نمی‌شود
تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند
این شعر مدتی‌ست که کامل
نمی‌شود
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب‌آور

کنار بستر من قرص‌های خواب‌آور

لجن گرفتم از این سرگذشت ویروسی

از این تب، این تبِ مالاریای خواب‌آور

منی که منحنی زانوان زاویه‌دار

جدا نمی‌کندم از هوای خواب‌آور

همین تجمع اجساد مومیایی شهر

مرا کشانده به این انزوای خواب‌آور

زمین رها شده دورِ مدارِ بی‌دردی

و روزنامه پر از قصه‌های خواب‌آور

هنوز دفترِ خمیازه‌های من باز است

بخواب شعر! در این ماجرای خواب‌آور
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم

بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم

در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم

شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم

تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من

انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم

هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من

حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم

بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است

من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردُم نمی‌کنند فراموشم
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است
دوباره “دیده امت” زّل بزن به چشمانی
که از حرارت ” من دیده ام ترا ” گرم است
بیا گناه کنیم عشق را … نترس … ، خدا ،
هزار مشغله دارد ، سر ِ خدا گرم است
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
اين شعرها ديگر براي هيچ كس نيست
نه! در دلم انگار جاي هيچ كس نيست

آنقدر تنهايم كه حتي دردهايم
ديگر شبيهِ دردهاي هيچ كس نيست

حتي نفس‌هاي مرا از من گرفتند
من مرده‌ام در من هواي هيچ كس نيست

دنياي مرموزي‌ست ما بايد بدانيم
كه هيچ‌كس اينجا براي هيچ‌كس نيست

بايد خدا هم با خودش روراست باشد
وقتي كه مي‌داند خداي هيچ‌كس نيست

من مي‌روم هر چند مي‌دانم كه ديگر
پشت سرم حتي دعاي هيچ‌كس نيست
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود
در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود

می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود

تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود

باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود

گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم
از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز...
با صد بهانه‌ی متفاوت تمام روز...

هی فکر می‌کنم به تو و خیره می‌شود
چشمم به چند نقطه‌ی ثابت تمام روز

زردند گونه‌های من و خاک می‌خورد
آیینه روی میز توالت تمام روز

در این اتاق، بعدِ تو تکرار می‌شود
یک سینمای مبهم و صامت تمام روز

گهگاه می‌زند به سرم درد دل کنم
با یک نوار خالیِ کاست تمام روز

«من» بی «تو» مرده‌ای متحرّک تمام شب...
«من» بی «تو» سرد و خسته و ساکت تمام روز...
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه...

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم....
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!

سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری، از گناه

بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله های دلم درد میکشند
باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه -
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
ساعت دو شب است كه با چشم بي‌رمق
چيزي نشسته‌ام بنويسم بر اين ورق

چيزي كه سال‌هاست تو آن را نگفته‌اي
جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق

هر وقت حرف مي‌زدي و سرخ مي‌شدي
هر وقت مي‌نشست به پيشاني‌ات عرق

من با زبان شاعري‌ام حرف مي‌زنم
با اين رديف و قافيه‌هاي اجق وجق

اين بار از زبان غزل كاش بشنوي
ديگر دلم به اين همه غم نيست مستحق

من رفتني شدم، تو زبان باز كرده‌اي!‌
آن هم فقط همينكه: « برو، در پناه حق »
 

siima-t

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/12/19
ارسالی‌ها
19
پسندها
86
امتیازها
90
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
زخمم بزن، که زخم مرا مرد میکند
اصلا برای عشق سرم درد می کند

زخمم بزن که لا اقل این کار ساده را
هر یار بی وفای جوانمرد می کند

آن جا که رفته ای خودمانیم هیچ کس
آن چه دلم برای تو می کرد میکند؟

در را نبسته ای که هوای اتاق را
باد خزان حوصله دلسرد میکند

فردا نمی شوی که نمی دانی عشق تو
دارد چه کار با من شبگرد می کند

خاکستر غروب تو هرروز در افق
آتش پرست روح مرا زرد می کند

عاشق بکش که مرگ مرا زنده میکند
زخمم بزن که زخم مرا مرد می کند
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا