سخن بزرگان آقای ربات

[Es_shima]

چی شده؟


+خیلی خب.
بهش بگو که داری به آرومی به سمت جنون سقوط می‌کنی

 

[Es_shima]

داری میبازی بچه

من قرار بود فقط پیامبرت باشم

و توهم قرار بود خدای من باشی

 

[Es_shima]

مامانم کامپیوتر یا دسترسی به اینترنت نداره که منو وسوسه کنه شب بیدار بمونم
تمام چیزی که برام می‌مونه فقط خواب معمولی و آنالوگ هست
که حلقه‌ی تکرار روز رو پایان میده
شاید فکر کنین این راهی برای زندگی کردن نباشه
ولی چرا نباشه
هر روز تکرار کردن کارهای تکراری بدون این که حتی بهشون فکر کنی
این همون کاری نیست که همه می‌کنن؟
همه چیز رو تکرار می‌کنن
سریال‌ها رو دنبال می‌کنند و قرص‌های ضد افسردگی می‌خورن
این طوری راحت نیست؟
توی یک نواختی؟

 

[Es_shima]

-من اونجا کار نمی‌کنم اونا مادر من رو کشتن


+اگه می‌خوای چیزی رو عوض کنی
شاید بهتر باشه از داخلش شروع کنی

 

[Es_shima]

هنوز نمی‌فهمم چرا مردم ورزش رو دوست دارن.

سر عجیب‌ترین چیزها خیلی هیجان زده می‌شن.

ولی من زیبایی رو توی قوانین می‌بینم
کد نامرئی هرج و مرج پشت چهره‌ی تهدید آمیز پیروی از قانون مخفی می‌شه

 

[Es_shima]

امروز هم درست مثل دیروز شروع شد

و همین طور پریروز

و همین طور روز قبلش

و همین طور تمام روز های ماه‌گذشته

یه حلقه‌ی تکرار

حلقه‌ی تکرار من که بی نقص ساخته شده

 

[Es_shima]

بعضی وقت‌ها تو خواب می‌بینم که دنیا رو نجات می‌دم

همه رو از دست، دست‌های نامرئی نجات میدم

دست‌هایی که هر روز بدون این‌که بدونیم ما رو کنترل می‌کنه

 

[Es_shima]

چه طور وقتی یه ماسک دیگه قابلیت یک ماسک رو نداره برش دارم؟
وقتی اونم به اندازه‌ی من بخشی از من باشه؟
به مبارزه ادامه می‌دیم
انگار که ماسک از چهره‌ی دنیا برداشته شده باشه
دوباره خود حقیقی‌مان را پیدا می‌کنیم
شاید بعد از پاک کردن پرده‌ی ضخیم و کثیفِ درخواست‌های دوستی فیس بوک و ستاره ها؛ همه بتونیم روشنایی روز رو ببینیم.

می‌دونم یه مدتیه حرف نزدم
شاید تو هم به اندازه‌ای که من فعلاً بهت اعتماد دارم، بهم اعتماد داشته باشی.

اما ازت می‌خوام در هر صورت بهم امید داشته باشی. فقط لطفاً امید داشته باش.

 

[Es_shima]

به نکته‌ی خوبی اشاره کرد. چیزای زیادی می‌دونه؛ شاید بیش از حد.
تو این فکرم که اگه الان گردنش رو ببرم؛ من این کار رو کردم یا تو؟!
راستش حق با توئه الیوت. داری همه‌ی انتخاب‌هات رو سبک سنگین می‌کنی همشون به یه چیز می‌رسن؛ تو به یه چیز می‌رسی...
من!

 

[Es_shima]

کاری که همه‌ی حیوون‌های کوچیک وقتی که وحشت می‌کنن انجام می‌دن اینه که:

تظاهر می‌کنن بزرگ‌تر و ترسناک‌ترن!