سخن بزرگان آقای ربات

[Es_shima]

-می‌خوای یه بار برای همیشه به این قضیه خاتمه بدیم؟
یه بازی! حتی بهت اجازه می‌دم حرکت اول رو تو بری!
یه بازی برای پایان دادن به همه‌ی بازی‌هایی که بینمون هست.
ما بازی می‌کنیم و برنده همه چیز رو صاحب می‌شه!

+برنده همه‌ی چه چیزی رو صاحب می‌شه؟

-ما رو!

 

[Es_shima]

اون اشتباه می‌گه! نابود کردن همیشه جواب می‌ده.
ما هر روز بخشی از خودمون رو نابود می‌کنیم.
زگیل‌های توی عکسمون رو با فتوشاپ درست می‌کنیم.
ما اون بخشی از خودمون رو که ازش متنفریم ویرایش می‌کنیم.
اون بخش‌هایی رو که فکر می‌کنیم مردم ازش متنفرن اصلاح می‌کنیم.
ما شخصیت خودمون رو انتخاب می‌کنیم. کنده کاریش می‌کنیم. چیزای مهمش رو نشون می‌دیم.
اون اشتباه می‌کنه! نابود کردن همه‌ی چیزیه که ما هستیم.

 

[Es_shima]

-راجع به تولدت که امروزه، چه حسی داری؟
شِت! اون راست می‌گه... کاملاً یادم رفته بود. امروز تولدمه!
-برای امشب برنامه‌ای داری؟
+اَ... نه!

 

[Es_shima]

تو می‌دونی، وقتی یه گندی می‌زنی
و آرزو می‌کنی کاش قدرتش رو داشتی تا " دکمه‌ی برگرداندن به حالت اول" رو بزنی!
مثلاً وقتی جلوی دختری که دوسش داری، حرف احمقانه‌ای می‌زنی.
یا وقتی که توی یه ایمیل از رئیست بد می‌گی و بعدش برای همه‌ی همکارات می‌فرستیش!
یا وقتی که اقتصاد کل کشور رو نابود می‌کنی و سرنگونیِ اجتناب ناپذیر تمدن انسانیت رو، استارت می‌زنی!
هممون این روزها رو تجربه کردیم؛ ولی، امروز قرار نیست یکی از اون روزها باشه.
امروز دکمه‌ی برگرداندن به حالت اول رو پیدا کردم.

 

[Es_shima]

این... خب، خودِ شیطانه!
همین فکر رو می‌کردم؛ ولی، چیزی که نمی‌دونستم این بود که، شاید اونا شیطانی هستن که وجودشون لازمه و فقط لازمه تحت بررسی قرارشون بدی.
در حقیقت، شاید این که اسمشون رو گذاشته بودم شیطان، فقط فلسفه پردازیِ خوابگاهیِ من برای دیوانگیم بود.
ولی این معنیش این نیست که دارم خودم رو می‌فروشم؛ فقط دارم بزرگ می‌شم!