متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب مطالب جالب، سرگرم کننده و خنده‌دار

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #21
انسان هاي بزرگ سكوت را براي سخن گفتن برمي گزينند

انسان هاي متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجيح مي دهند

انسان هاي كوچك با سخن گفتن بسيار، فرصت سكوت را از خود مي گيرند
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #22
پیغام گیر تلفن مادربزرگ پدربزرگ ها
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:

اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.

اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.

اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید.

اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید.

اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.

اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.

اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #23
همه ما خودمان را چنين متقاعد مي كنيم كه زندگي بهتري خواهيم داشت اگر:
شغلمان را تغيير دهيم
مهاجرت كنيم
با افراد تازه اي آشنا شويم
ازدواج كنيم

فكر ميكنيم،‌ زندگي بهتر خواهد شد اگر:
ترفيع بگيريم
اقامت بگيريم
با افراد بيشتري آشنا شويم
بچه دار شويم

و خسته مي شويم وقتي:
مي بينيم رييسمان نمي فهمد
زبان مشترك نداريم
همديگر را نمي فهميم
مي‌بينيم كودكانمان به توجه مداوم نيازمندند
بهتر است صبر كنيم ...

با خود مي گوييم زندگي وقتي بهتر خواهد شد كه :
رييسمان تغيير كند، شغلمان را تغيير دهيم
به جاي ديگري سفر كنيم
به دنبال دوستان تازه اي بگرديم
همسرمان رفتارش را عوض كند
يك ماشين شيك تر داشته باشيم
بچه هايمان ازدواج كنند
به مرخصي برويم
و در نهايت بازنشسته شويم....

حقيقت اين است كه براي خوشبختي، هيچ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #24
picture.jpg
یک کارشناس آلمانى علت روش اصلاح منحصر به فرد سبیل ادولف هیتلر را توضیح داده است.
روزنامه اینترنتى روسى لنتا نوشت: الکساندر موریتس فراى در یادداشت هاى خود اظهار داشته که در زمان جنگ جهانى اولبه هیتلرکه درحال خدمت سربازى بود دستور داده شد که سبیل پرپشت خود را اصلاح کند تا پرپشتى سبیل مانع استفاده از ماسک هاى ضد گاز جدید نشود.
به گفته این نویسنده المانى هیتلر پیش از ان سبیل خود را به خاطر پنهان کردن بریدگى بسیار زشت روى لب خود بلند نگه مى داشت. بر اساس این گزارش تا کنون تصور مى شد که هیتلر به تبعیت از مد سبیل خود را کوتاه مى کرده است اما یادداشت هاى فراى که در دوران جنگ جهانى اول هم زمان با هیتلر در ارتش خدمت مى کرده علت اصلى این کار وى را مشخص کرده است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #25
عشق چیست؟

شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟ :

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم، خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد پاسخ داد: عشق یعنی همین

شاگرد پرسید؟ پس ازدواج چیست؟

استاد گفت: این بار به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور و به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی.

شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.

استاد پرسید؛ آیا به راستی این بلندترین درخت است؟

شاگرد پاسخ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #26
آرايشگر و خدا



مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت در بين کار گفت و گوي جالبي بين آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفي صحبت کردندوقتي به موضوع خدا رسيد
آرايشگر گفت: من باور نمي کنم که خدا وجود دارد.
مشتري پرسيد: چرا باور نمي کني؟
آرايشگر جواب داد: کافيست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت اين همه مريض مي شدند؟ بچه هاي بي سرپرست پيدا ميشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجي وجود داشت؟
نمي توانم خداي مهرباني را تصور کنم که اجازه دهد اين همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتري لحظه اي فکر کرد اما جوابي نداد چون نمي خواست جر و بحث کند.
آرايشگر کارش را تمام کرد و مشتري از مغازه بيرون رفت به محض اينکه از مغازه بيرون آمد مردي را ديد با موهاي...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #27
تقاضای مرخصی همسر

می گویند در دوران قبل که پاســگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط دیگر برای خدمت منتقل می شدند باید مــدت زیادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همین خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران دیگر قرار می گرفت.

همـــسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندین بار از شوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #28
داستان زیبای پیرمرد عاشق

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #29
مرد را به عقلش نه به ثروتش

زن را به وفایش نه به جمالش

دوست را به محبتش نه به کلامش

عاشق را به صبرش نه به ادعایش

مال را به برکتش نه به مقدارش

خانه را به آرامشش نه به اندازهاش

اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش

غذا را به کیفیتش نه به کمیتش

درس را به استادش نه به سختیش

دانشمند را به علمش نه به مدرکش

مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش

نویسنده را به باورهایش نه به تعدادکتابهایش

شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش

دل را به پاکیش نه به صاحبش

جسم را به سلامتش نه به لاغریش

سخنان را به عمق معنایش نه بهگویندهاش


در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید!
 

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #30
تازگيا از دختر يکي از دوستام پرسيدم که وقتي بزرگ شدي ميخواي چيکاره بشي؟نگاهم کرد وگفت که ميخواد رئيس جمهور بشه.
دوباره پرسيدم که اگه رئيس جمهوربشي اولين کاري که دوست داري انجام بدي چيه؟
جواب داد:به مردم گرسنه وبي خانمان کمک ميکنه.
بهش گفتم :نميتوني منتظر بموني که وقتي رئيس جمهور شدي اين کارروانجام بدي،ميتوني ازفردا بياي خونه ي من وچمن ها رو بزني،درخت ها رووجين کني وپارکينگ روجاروکني.اونوقت من به تو50دلارميدم وتوروميبرم جاهايي که بچه هاي فقيرهستن وتوميتوني اين پول روبدي بهشون تا براي غذا وخونه ي جديدخرج کنن.

مستقيم توي چشمام نگاه کردوگفت:چرا همون بچه هاي فقيررونميبري خونه ت تا اين کارها روانجام بدن وهمون پول روبه خودشون بدي؟

نگاهي بهش کردم وگفتم به دنياي سياست خوش اومدي!!!
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا