متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها تـآږیـخ‌تـآږیکۍ

تاپیکــ چه‌طوره؟

  • بد

    رای 0 0.0%
  • خوب

    رای 4 44.4%
  • عالی

    رای 5 55.6%

  • مجموع رای دهندگان
    9
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #41
ﻣﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﮐﯿﻒﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺟﻨﮕﯽ ﺷﺪ
ﮐﻔﺶﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺟﻨﮕﯽ ﺷﺪ
ﺑﻌﺪ
ﮐﻢﮐﻢ ﺷﺪﯾﻢ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺟﻨﮓﺯﺩﻩ
ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺯﺑﺎﻧﻪ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ
ﭘﺪﺭﻡ ﮔﺮ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ
ﻣﺎﺩﺭﻡ
ﭼﺎﯼ ﮐﺎﮐﺘﻪ ﺩﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩ
ﻭ ﻣﻦ
ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﮎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﻣﯽﺩﺍﺩﻡ
ﻣﺎ
ﺭﺍﺯﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻨﮕﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺟﻨﮕﯽ
ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺟﻨﮕﯽ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻣﺎ ﺻﻒﻫﺎﯼ جنگی ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﺍﺩﯾﻢ
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺟﻨﮕﯽ
ﭘﺎ ﺩﺍﺩﯾﻢ
ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﯾﻢ
ﮐﺘﺎﺏ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺩﺍﺩﯾﻢ
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺷﺪﯾﻢ
ﺟﻨﮓ ﺩﯾﺪﻩﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒﺷﺪﻩ
ﻫﻤﻪ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻧﺪ

ﻭ ﻣﺎ ﺁﻭﺍﺭ ﺷﺪﯾﻢ

بهاره نوروزی
 
امضا : Banafshe
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] OLD LOVER

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #42
خاطراتی هستند
که خود را با میخ
به جمجمه‌ام کوبیده‌اند

دوستانم
خود را
زمین گذاشته بودند
تا تفنگ‌هاشان را بردارند

دوستانم رفته بودند
آن‌سوی مرزها بمیرند

بچه‌ها
به بندناف‌های‌شان چنگ می‌زدند
تا به دنیا نیایند

ما
رو به آسمان دعا می‌کردیم
و از آسمان

بمب می‌بارید...

گروس عبدالملکیـان
سه‌گانه‌ی خاورمیانه/جنگ/عشق/تنهایی
 
امضا : Banafshe
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] OLD LOVER

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #43
دوستم
از دمشق زنگ زده بود
می‌گفت:
امروز عصر
ماهواره داشت دائم‌الخمرهای لندن را نشان می‌داد
که خوابگاه‌شان کوچک بود

آن‌ها
جایی برای زندگی نداشتند
ما

جایی برای مرگ

گروس عبدالملکیـان
سه‌گانه‌ی خـاورمیانه/جنگ/عشق/تنهایی
 
امضا : Banafshe

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #44
آی آﺩم‌ها ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﺴﻨﺪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻨﺪﺍﻧﯿﺪ
ﯾﮏﻧﻔﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍین‌جا
ﯾﮏﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ
ﺩﺭ ﮔﺬﺭﮔﺎﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﻮﺭ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﻭ ﺧﻮﻥ
ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ میﺭﻓﺖ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻬﮑﺸﺎﻧﯽﻫﺎ
ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﻌﺒﻮﺩ
ﺭﺍﻩ ﭘﯿﻤﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺗﻮﺍﻥ ﻣﯽﺭﻓﺖ
ﻟﯿﮏ
ﺩﺭ ﻋﺒﻮﺭ ﯾﮏ ﺷﻬﺎﺏ
ﯾﮏ ﺷﻬﺎﺏ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺳﻨﮓ ﻫﺮﮔﺰ
ﺳﺮﺑﯽ ﺩﺍﻍ
ﺳﺮﺥ
ﻓﻮﻻﺩﯼ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ
ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﭘﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ
ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪ
ﺳﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺯ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﮐﺮﺩ
ﺁﺭﯼ ﺁﺭﯼ ﺁﻥ ﺩﻻﻭﺭ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻗﺼﻪﯼ ﺩﯾﺮﻭﺯ
ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪ
ﺗﺎﻭﻝ ﺟﻮﺭ ﺧﺮﺩﻝ
ﺧﻠﻂﻫﺎﯼ ﭼﺮﮐﯽ ﺳﯿﻨﻪ
ﮔﯿﺠﯽ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩﻫﺎﯼ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ
ﻗﻠﺐ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺑﯽﻓﺮﻭﻍ
ﺍﻣﺎ
ﺩﺭ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﻩﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺳﻮﺩﻩ
ﯾﺎ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﻧﯿﺎﻟﻮﺩﻩ
ﻟﯿﮑﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ
ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ
ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺵ
ﮐﻤﺎﻧﮕﯿﺮ ﻋﺼﺮ ﻣﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺑﯽﺣﺎﺻﻞ
ﺩﺭ ﭘﺲ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Banafshe

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #45
ﻣﺎ ﺗﻨﯿﺪﻩﺍﯾﻢ
ﺩﺭ ﺭﻧﮓﻫﺎ
ﺩﺭ ﺑﺮﮒﻫﺎ
ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺭﺩﻫﺎ
ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺑﯿﺖﻣﺎﻥ ﺗﻔﻨﮕﯽﺳﺖ
ﺍﺯ ﻫﺮ ﺁن‌چه ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺳﻨﮓﻫﺎﯼ ﻧﺎﻣﻤﮑﻦ
ﻭ ﺍﺯ ﻗﻌﺮ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎﯼ ﻧﺎﮐﺠﺎﺁﺑﺎﺩ
ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺁﺗﺶﻫﺎﯼ ﭘﻮﺷﺎﻟﯽﺗﺎﻥ...
ﺑﺮ ﻣﯽﺧﯿﺰﯾﻢ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯾﻢ
ﺩﺭ ﭘﺲ ﻫﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺭ ﺷﺪ
ﺩﺭ ﭘﺲ ﻫﺮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﮐﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ
ﺑﯽآن‌که ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻣﺎ ﺳﺮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺧﺶﺧﺶ ﻧﺎﻟﻪﻫﺎﯼ ﻫﺮ ﻣﺎﺩﺭ
ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﮔﺮﯾﻪﻫﺎﯼ ﻫﺮ ﺧﻮﺍﻫﺮ
ﻣﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻣﺎ ﺳﺮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﻧﺨﻠﺴﺘﺎﻥ ﺑﯽﺑﺎﻭﺭ
ﺍﺯ ﻧﯿﺴﺘﺎﻥ ﺑﯽﯾﺎﻭﺭ
ﻣﺎ ﺳﮑﻮﺕﻫﺎ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻣﺎ ﻻﻟﻪﺯﺍﺭﻫﺎ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﻧﺮﮔﺲﺯﺍﺭﻣﺎﻥ ﺟﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﻣﺎ ﺗﻨﺶﻫﺎ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ
ﻣﺎ ﺑﺮﺵﻫﺎ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﻣﺎ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖﻫﺎ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﭘﯿﭽﺶ ﺑﺎﺩﻫﺎ

ﺭﻭﺡ ﻋﺼﯿﺎﻥﻣﺎﻥ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ

مریم راد
 
امضا : Banafshe
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا