نمی دونم چرا توی بعضی رمانا پسره فقط و فقط با یک نگاه به دختره قلبش روی هزار میزنه و میفهمه که این دختره با بقیه فرق داره و سریع و ضربتی می خواد باب دوستی و آشنایی رو ایجاد کنه
و جالب این جاس که اخرشم از همین دختر تکان دهنده قلبش همچین ضربه می خوره که میشه یه برج زهرمار
البته اگه اینم نبود نویسنده چیزی نداشت برای توجیح غرور و نگاه سرد پسرمون
و جالب این جاس که اخرشم از همین دختر تکان دهنده قلبش همچین ضربه می خوره که میشه یه برج زهرمار
البته اگه اینم نبود نویسنده چیزی نداشت برای توجیح غرور و نگاه سرد پسرمون