من واقعا درک نمیکنم فاز این رمانایی که پسره ساعت 2 نصف شب میزنه بیرون اونم برای کار چیه؟
تو خواب نداری؟ ساعت 2 شب کدوم گورستونی بازه که تو میخوای بری؟
حالا ماشین پسره فک میکنین چیه؟ پورش
بعد حالا جالبه تو همون مکان دختره هم هست
(دست بر قضا دختره رو هم به اجبار دوستاش اوردن
)
من موندم اون دختره نه گفتن بلد نیس؟ با کلمه نه اصلا اشناییت داره
اصلنم به این کار ندارم که ننه بابای اینا کجان و چه نقشی تو زندگی اینا دارن
فقط نویسنده بگو تو ایران کدوم دختری ساعت 2 شب میره بیرون تو کافه میشینه با دوستاش؟