مباحث متفرقه [ به اینم می‌گن رمان ؟! ]

[فاطمه شکیبا]

این چه مسخره‌بازی‌ایه که تحت عنوان "رمان ارباب رعیتی" راه انداختن؟
مثلا شوهر دادن یه دختربچه و دائم کتک زدنش، خیلی اتفاق جذاب و عاشقانه‌ایه که دائم با قلم‌های سخیف نشخوارش می‌کنن؟
آیا متوجه نیستید این مدل نوشتن، ترویج خشونت علیه کودکان و خشونت علیه زنان محسوب میشه؟

 

[فاطمه شکیبا]

مردِ پولدارِ دائم‌الخمری که یه دختربچه رو به زور عقد میکنه و کتکش میزنه و دائم بهش شک داره و محدودش میکنه، از اون طرفم دیوانه‌وار عاشق دختره میشه و میخواد تصاحبش کنه و گاهی باهاش مهربونه گاهی عین سگ وحشیه، به این مرد چی می‌گن؟
چی؟
بلندتر؟
آفرین.
این مرد یه مجرمه، کودک‌آزاره، وحشیه، بیمار روانی مبتلا به اختلال سادیسم، آنتی‌سوشال، پارانویا، شخصیت مرزی و... هست!
پس لطفا از چنین موجودی، یه قهرمانِ خوش‌تیپ نسازید توی رماناتون.

و دختری که با وجود کتک خوردن و محدود شدن و...، عاشق چنین مردی می‌شه چیه؟
چی؟
یه بار دیگه؟
دقیقا؛ این دختر هم یه بیمار روانیه که از اختلالاتی مثل مازوخیسم، کمبود عزت نفس، عذاب وجدان و... رنج می‌بره و درضمن یه موجود ضعیف و ترحم‌برانگیز و حال بهم زنه.
پس از چنین دختری هم...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Mikayla]

این چه مسخره‌بازی‌ایه که تحت عنوان "رمان ارباب رعیتی" راه انداختن؟
مثلا شوهر دادن یه دختربچه و دائم کتک زدنش، خیلی اتفاق جذاب و عاشقانه‌ایه که دائم با قلم‌های سخیف نشخوارش می‌کنن؟
آیا متوجه نیستید این مدل نوشتن، ترویج خشونت علیه کودکان و خشونت علیه زنان محسوب میشه؟

تکبییییر!!!!!
این جور افراد تو تخیلات خودشون حس میکنن که کتک زدن و خوردن یه اتفاق لذت بخشه اما وقتی که حسش کنن میفهمن که یه اتفاق تلخ و گزنده هست که باعث ایجاد کلی مشکلات تو آینده‌ی فرد میشه.

به قول یه نفر کتک زدن مال حیوونه. آیا تو حیوان هستی؟! خیر! یه انسانی و دارای عقل و شعور و فهم.

من خودم به شخصه متنفرم از اینکه یه نفر تهدیدم کنه و بخواد کتکم بزنه. سر همین...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[soft.and.lily]

سلام من فلانی هستم
من مثل بقیه دخترا نیستم. همیشه خوش استایلم و ژنتیکی سوپر مدلم. آرایش نمی‌کنم چون همینطوری خوشگلم
به اینم می‎‌گن رمان؟!

 

[soft.and.lily]

همیشه بزرگترین باند مافیای آسیا داره توی یه کوچه زپرتی مواد جابه‌جا می‌کنه و دختره که اتفاقی از اون کوچه رد میشده می‌بینه. دختره رو می‌برن پیش رئیس جذاب و سنگدل سرتاپا مشکی پوششون و رئیس هم چون می‌ترسه دختره بره پیش پلیس، دختره رو می‌بره توی عمارت فوق خفنش که باهم زندگی کنن...
به اینم می‌گن رمان؟!

 

[soft.and.lily]

«هی فلانی پاشو بیا پایین من تورو به اینا فروختم!»
بعد یه دو سه‌تا پسر جذاب هم پایینن...
خیلی راحت خرید و فروش انسان صورت گرفته و هیچکس عین خیالش هم نیست...
به اینم می‌گن رمان؟!

 

[soft.and.lily]

دختره همیشه کلامزی و سربه‌هواست و رو پله‌ها لیز می‌خوره...
به اینم می‌گن رمان؟

 

[soft.and.lily]

پسر رئیس یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌ها میاد از دختره می‌خواد برای چندماه نامزد فیکش بشه. دختره اصولا فقیره و وقتی وارد عمارت بزرگ پسره میشه حسابی شوکه میشه و البته مادیات براش مهم نیست چون شبیه بقیه دخترا نیست...
به اینم می‌گن رمان؟

 

[matieh]

همیشه همه‌ی پسرا قد بلند و باشگاه رفته و خوشتیپ و خوشگل و جذاب با ۷_۸ تا بادیگارد دخترا هم دلبر و زیبا و دماغ کوچولو سر بالا نچرال (عمل خدایی) قد کوتاه بغلی و ریزه میزه و از دم چشما آبی و عسلی و طوسی و سبز (چشم قهوه‌ای اصن لا موجود) بقیه‌ی اینایی که ما دور و برمون میبینیم همه کذب محضه
به اینم میگن رمان؟

 

[Hani_Sk]

درد اینجاست که هنوزم این رمانا هستن*-*
خدایا، بسه دیگه