همیشه خدا پسر شخصیت اصلی سیاه می پوشه چون عذا داره خیر سرش مثلا محل سگ به کسی نمیده مگر اون شخصیت زن احمق بی نمک با اون شوخی های ننر و لوسش که اگر تو دنیای واقعی با کسی بکنی چنان طرف می خوابونه تو گوشت که تا دو روز گوشت زنگ بزنه نه دنبال بازی کنه باهات. دانشگاه مکان عشق یابی نیست و الکی هم کسی قبول نمیشه ته ترم و اما واقعا استاد های عزیزی هستن که واقعا که خیلی میخندن و سر کلاسشون شوخی می کنند و شوخی هم ازاده اما ته ترم با امتحانشون چنان زهر چشم ازت میگیرند تا عمر داری یادت نره
دیگه اینه که شخصیت رمان ها دختر همه دلقک مغرو هستن اخه میشه بگید دلقکی با غرور چطور جمع میشه؟ ادم مغرو مسخره بازی در نمیاره پشت سر هم تا دنیا بهش بخندن و یا ضایع اش کنند-_-
این شد رمان