مباحث متفرقه [ به اینم می‌گن رمان ؟! ]

  • نویسنده موضوع MehrDãd.K
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 661
  • بازدیدها 27,915
  • کاربران تگ شده هیچ

(پرواز)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/5/22
ارسالی‌ها
9
پسندها
568
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
سطح
5
 
  • #521
پسرا تو داستان بلااستثناء
ادکلن تلخ گرون قیمت به گردن کشیده و برنزشون میزنن و دختره هم اگه 45 صفحه درمورد این تلخی حرف نزنه
امتیاز این مرحله رو از دست میده!
 
آخرین ویرایش

ᴹᴵᴺᴵᴼᴺ

مدیر بازنشسته سینما
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/1/23
ارسالی‌ها
776
پسندها
1,129
امتیازها
7,973
مدال‌ها
11
سطح
9
 
  • #522
تا حالا ت هیچ رمانی نشده ببینم پسره سیبیل داشته باشه.
 
امضا : ᴹᴵᴺᴵᴼᴺ

Armita.sh

منتقد ادبیات + کاربر فعال سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,341
پسندها
19,287
امتیازها
46,373
مدال‌ها
40
سن
14
سطح
24
 
  • مدیر
  • #523
یه دختر معصووووم که پدر معتادش اونو فروخته به یه آدم پولداااار؛ جذااااب، خانواده‌داااار و خوش‌هیکل.
این پسره اولش خیلی سگ؛ عه ببخشید خیلی بداخلاقه ولی بعدش دختر قصه بعد از اون نامزد اولیه که ولش کرده تنها دختریه که تونسته دلشو ببره چون با همه فرق داره... .
شما به این می‌گین رمان؟
 

☆VEGA☆

تدوینگر انجمن + گوینده آزمایشی
تدوینگرانجمن
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
675
امتیازها
3,648
مدال‌ها
9
سطح
7
 
  • #524
همیشه شخصیتای اصلی رمان به شدت خوشگلن، رقیب عشقی دختره که به همه پا میده و دافه،

وقتی این رقیب عشقیه به پسر داستان نزدیک میشه دختره حسودی میکنه و بعد از خودش میپرسه من چرا دارم حسودی میکنم و فلان چرا قلبم با دیدنش اینطوری میپته و...

در اخر هم بعد از کلی کلکل بلاخره میفهمه این احساس عشقه و درست زمانی که همه چیز به خوبی و خوشی پیش میره و پسره رقیب عشقی دختره رو کنار میزنه یهو سر یه سوتفاهم دختره با پسره قهر میکنه و میره یه شهر دیگه، بعد میفهمه حاملس و ...
اخه به اینم میگن رمان؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ☆VEGA☆

☆VEGA☆

تدوینگر انجمن + گوینده آزمایشی
تدوینگرانجمن
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
675
امتیازها
3,648
مدال‌ها
9
سطح
7
 
  • #525
تو رمانای فانتزی هم که دختره یهو چشم باز میکنه میبینه عه؟! زرتی افتاده تو یه دنیای دیگه (۹۹ درصد مواقع روز تولد ۱۸ سالگیشون) ، بعد بلند میشه و همونطور که برای خودش راه میره یهو دوتا سرباز از ناکجا آباد پیداشون میشه و دستگیرش میکنن.

میبرنش قصر و اونجا با یه شاهزاده بد عنق برج زهرمار اشنا میشه، بعد طی یه اتفاقی اینا میرن ماجراجویی و کم کم متوجه میشن که واااااای دختر داستان شخصیت بسیااااااااااار مهمیه و قدرتای گادی داره.
بعد یهو یه جنگ از طرف شخص قدرتمند و خبیثی شروع میشه (هیچوقت شرو کننده جنگ خودشون نیستن)

دختره هم که اوایل فقط یه دست و پا چلفتی بوده ظرف یک ماه یه شمشیر زن و رزمی کار حرفه ای میشه درحالی که حتی ذره ای تمرین نکرده.

تو اون جنگ دختر و پسره بیشتر از قبل عاشق همدیگه میشن و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ☆VEGA☆

asalezazi

ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
102
پسندها
1,220
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
23
سطح
8
 
  • #526
همیشه تو رمان های جنایی پسره ی پلیس خفن کار کشته که نفوذ کرده به باند خلافکار و ی دختر که برا انتقام فک و فامیل و دوستاشه هم تو اون باند نفوذ کرده و تا همین روز قبلش فقط تا دانشگاه میرفته و میومده همو میبینن دو تایی بانده مواد مخدر که پلیس بزور از پسش برمیاد از بین میبرن بعد عاشق هم میشن
به اینم میگن رمان؟
 
امضا : asalezazi

asalezazi

ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
102
پسندها
1,220
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
23
سطح
8
 
  • #527
-پاک کن اون رژ قرمزتو یا میخوای خودم دست به کار شم
یا
-پاک کن اون رژقرمزتو تا سگ نشدم.
چرا گند میزنی به خودت برادر! اون با دندونای زردش رژ قرمز زده شده پرچم اسپانیا!
بعد این بوی عطر تلخ و مردونه ... برندشو بگید توروخدا چهار نفر بخرن! اوج رعایت بهداشت تو ایران دوش گرفتنه تک و توک ادکلن میزنن.
اخه اینم شد رمان ؟
 
امضا : asalezazi

☆VEGA☆

تدوینگر انجمن + گوینده آزمایشی
تدوینگرانجمن
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
675
امتیازها
3,648
مدال‌ها
9
سطح
7
 
  • #528
همیشه تو رمانا هر پنج دقیقه میرن دوش میگیرن،میخان برن دانشگا دوش میگیرن، از دانشگا برمیگردن دوش میگیرن، میخوابن بیدار میشن دوش میگیرن، میرن بشینن پیش ننه بابا بهشون میگن مهمون میخواد بیاد میرن دوش میگیرن، بعد مهمونی دوش میگیرن، اینور میرن دوش میگیرن، اونور میرن دوش میگیرن.
اخه اینم شد رمان؟

پ.ن: هر دفعه هم گربه شوره
 
امضا : ☆VEGA☆

asalezazi

ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
102
پسندها
1,220
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
23
سطح
8
 
  • #529
ی رمان خوندم 20 صفحه ام بیشتر نخوندم تازه 2 جلد بود . بابای دختره برای دخترش دنبال شوهر بود چون دخترشو دوست داشت نمیخواست تنها بمونه . حالا کاری به اینکه دختره چقد اضافی بود تو خونه که باباش دنبال شوهر بوده ندارم .
لعنتی تو ایران زندگی میکنیا! ی چیزی هست به اسم غیرت !کدوم بابایی دیدی 4 تا پسر جور کنه بعد بهشون پول بده :» بگه به دخترم نزدیک شوبگیرش!
اون پولو بده من که دارم این سمو میخونم.
اخه اینم شد رمان ؟
 
امضا : asalezazi

BlaCkfloWeR

مدیر بازنشسته طبیعت
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
979
پسندها
14,744
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #530
امضا : BlaCkfloWeR

موضوعات مشابه

عقب
بالا