~قاعده چهاردهم شمس:
به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو. بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو. نگران این نباش که زندگی ات زیر و رو شود. از کجا معلوم زیر زندگی ات بهتر از رویش نباشد.
~روز و شب را با خیال بودنش سر می کنم
او که در تنهایی ام یک عمر حاضر بود و نیست
من که با فال و دعا دیگر موافق نیستم
بس که در فالم خبر از یک مسافر بود و نیست
~نبودت روزهایم را به قدری بی هویت کرد
که در تقویم من تنها غروب جمعه جا دارد
یقین دارم کسی ظرف دعا را جابه جا کرده
تو را من آرزو کردم کسی دیگر تو را دارد!
~دلتنگی مثل اینه که کسی جوری گلوت رو فشار بده که نه بمیری و نه بتونی درست نفس بکشی؛ انگار یه غده یهو وسط گلوت زده بیرون که نه میتونی قورتش بدی و نه میتونی تفش کنی دلتنگی این طوریه!
~من کسی را از خودم دیوانهتر میخواستم
سر نمیپیچید اگر یک روز سر میخواستم
اهل عشق و عاشقی، اهل تمنا، اهل درد
این چنین دیوانهای را همسفر میخواستم
مینشستم روبهرویش روبهرویم مینشست
لحظههای عاشقی از او نظر میخواستم
او قدح در دست و من جام تمنایم به کف
هر چه او میداد من هم بیشتر میخواستم
من کجا؟ در میزدن سودای خیامی کجا؟
من پی جامی دگر جامی دگر میخواستم
بارها فرموده؛ روزی خواستی از من بخواه
من تو را میخواستم روزی اگر میخواستم
گوشهای دنج و تو و جام می و قدری
نگاه از خدا چیز زیادی را مگر میخواستم؟