~چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری ست
جای گلایه نیست، که این رسم دلبری ست...
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه ها زودباوری ست
مِهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان، نابرابری ست...
دشنام یا دعای تو در حق من یکی ست
ای آفتاب، هر چه کنی ذره پروری ست
ساحل، جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسری ست...
~تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم، باده خوردم، خون گریستم، کنجی افتادم
تحمل می رود؛ اما شب غم سر نمی آید