متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها ▸|فَـگار|◂

  • نویسنده موضوع 13.1.20
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 315
  • بازدیدها 5,935
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #221
هيچ وقت نپرسيدم و اونم نگفت، چون هردومون ميدونستيم اين رابطه تموم شدنی نيس. هيچ وقت نپرسيدم و اونم نگفت، چون هردومون جوابامون و به قلبمون دادع بوديم.
 

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #222
میگفت مردن اینجوریه که یکی که تا دیروز بود امروز نیست و ذهنت اصلا مفهوم مردن رو درک نمیکنه تا برات اتفاق نیفته؛ به این فکر کردم که چقد با از دست دادن و ترک شدن مشابهه این حس و هر آدمی چندین بار میمیره
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #223
آنچنان شیفته ات بودم و تمام روحم را عریان به تو عرضه کرده بودم که بیش از من آن را شناختی و بر جزییات آن مسلط شدی، آنگونه که سالهاست به دنبال زخمی که بر روحم زدی می گردم و آن را نمی یابم.
#توییت
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #224
‏تظاهر نبود. تو را همانگونه می‌خواستم که سرزمین مادری را. تو را نه برای زندگی‌ای که این دریوزگان عشق چون تندیسی بر گردن آویخته‌اند؛ که برای سوختن در برهوت اندامت، میان ریگ‌های سوزانی که در سینه داری، برای مرگی که شهامت آدم‌ها را می‌سنجد، برای هزار باره خواستن اینها می‌خواستم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #225
ولی آدم‌های صبور هیچوقت هیچ چیزی رو فراموش نمی‌کنن. زخمارو می‌شمارن. حرفارو مرور می‌کنن و همچنان لبخند می‌زنن. یه روز که صبوری دیگه جواب نداد، با همون لبخند تو یه چشم بهم زدن برای همیشه فراموشت می‌کنن. انگار که هیچوقت تو زندگیشون نبودی. آدم‌ های صبور تا یه جایی میگن فدای سرت.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #226
بدون اراده می‌رفتم، چندین بار بفکرم رسید که چشمهایم را ببندم بروم جلو اتومبیل چرخهای آن از رویم بگذرد، اما مردن سختی بود. بعد هم از کجا آسوده میشدم؟ شاید باز هم زنده می‌ماندم. این فکر است که مرا دیوانه میکند.
#صادق_هدایت
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #227
ما آن‌ها را از روح‌های زخم‌خورده‌شان می‌شناسیم. هنگامی‌که قلب‌شان را همچون اعلامیه‌ای قدغن از زیر درهای بسته ی جهان به داخل اتاق زندگی می‌فرستند.
#یانیس_ریتسوس
 

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #228
فرهاد: حرف بايد خودش بياد به زبونِ آدم، نه اينكه من سطل بندازم بِكِشٓمش بالا!
رويا: سطل بندازين به كجا يعنی؟
فرهاد: به چاهِ دلم..
#دیالوگ
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #229
و آخر سر یه روز صبح از خواب بلند میشی و متوجه میشی هیچ حسی به گذشته و آدم های گذشته نداری،دیگه میتونی واسه همشون آرزوی خوشبختی کنی؛یک نوع رهایی و بی احساسی کامل،از اون به بعد با کسی جروبحث نمیکنی،به همه لبخند میزنی و از همه چیز ساده میگذری،مردم بهش میگن قوی شدن،اما من میگم سِرشدگی..
-قهوه سرد آقای نویسنده
"روزبه معین"
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #230
صدای مشت کوبیدن به در آهنی حیاط میاد، بیدار میشم داد میزنم کیه؟ صدای تو از پشت در میاد که میگی خوابیدی؟ بیا بیرون سیل اومده. پامیشم. سیل اومده راستکی، از تجریش اومده تا منیریه، میگم بچه بیا توی خونه، پالخت وایسادی تو آب، زانوت درد میگیره. میگی بچه یعنی دوستم داری؟ میگم آره، بیا تو بچه. میگی دیوونه ما مُردیم، زانودرد کدومه، بیا برقصیم. می‌دوئم طرفت، می‌رقصیم، پا می‌کوبیم، هربار تو می‌چرخی دور خودت و‌ موهای بلندت می‌رقصن تو هوا، آب گل‌آلود صاف‌تر میشه، آخر میشه عین اشک چشم، پر از ماهی قرمز. می‌خوابم کف کوچه و آواز می‌خونم و ماهی‌ها از من میگذرن و میان به طواف تو. میگم دوستت دارم، میگی چی میگی؟ میگم دوستت دارم، نمیشنوی؟ میگی میشنوم دلم میخواد بیشتر بگی. داد می‌زنم دوستت دارم. از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا