نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

قفسه کتاب >>}~•تیکه‌ی فیلم و کتاب•~{<<

  • نویسنده موضوع Saba Abbasi
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,124
  • بازدیدها 13,662
  • کاربران تگ شده هیچ

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #461
گوش کنید ، ندایی در درون من دارد غر غر میکند: تو شهروند بی بضاعتی هستی ولی می توانی نباشی . سرنوشتت به دست خودت است . وقت خودت را با سوار شدن به این اتوبوس های بو گندو تلف نکن یه روز همین اتوبوسها میبرندت به یه کورستان دسته جمعی و خاکت می کنن ! بیدار شو به آینده بچه هات فکر کن چیزی رو که تو اسمش رو میزاری رشوه گرفتن در واقع راهی است که از طریق آن می توانی حقوق از دست رفته ات را جبران کنی . همه دارن با این اوضاع کنار می آن .یه کم انعطاف داشته باش ، رفیق ، زندگی یعنی انعطاف پذیری...!

... ابتدا تلاش کردم تا به او بفهمانم که رشوه گرفتن سرطانی است که به جان مملکت افتاده ، و تربیت خانوادگی من ، اصول اخلاقی من شدیداً با این عمل مخالف است . باز هم همچون دفعات قبل به من گفت که تو مرد نیستی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #462
اما آدمی که از پرسیدن دست می کشد ، در واقع از فکر کردن باز می ایستد . چون فکر کردن ، هر چه باشد ، پرسیدن مدامی است برای رسیدن به پاسخ و آن آدمی که فکر نمی کند سخن هم نمی گوید ، فقط اصواتی از خود صادر می کند ... هر آن جا که فرهنگ خاموش می شود یا خاموشش می کنند ، جامعه انسانی می میرد و به همراهش زبان هم ...!

... سیل زباله های مادی چیزی است که نباید آن را دست کم گرفت . این زباله ها محیط طبیعی را تهدید می کنند و ممکن است آب و هوا را آلوده و مسموم کنند ، اما آشغال های فکری خطرناک تر هستند و انسان هایی با روح و جان مسموم میتوانند دست به اعمالی بزنند که عواقبی بازگشت ناپذیر دارند...!

... ترسی که در رختخواب آدم های بی قدرت لانه کرده است انگیزه ای قوی برای رویاهای آنها و اعمال آنهاست . آدم بی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #463
قبـل تو هم یه نفر باور داشته، شک داشته، خندیده، گریه کرده، تو فکر که بوده دستش رو توی دماغش کرده، درست عین تو، همیشه یه نفر قبلآ همه ی این کارا رو کرده. همیشه یه نفر یه درجه بیشتر از اون چه که در توان توست، صعود کرده، حتا خیلی بالاتر از تو. این نبایست روحیه ت رو تضعیف کنه. صعود کن، برو بالا و بالاتر. اما بدون که نوکی برای این قله وجود نداره. بدون که برف پا نخورده وجود نداره...!

بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن / کورت توخولسکی / مترجم: محمد حسین عضدانلو
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #464
لحظه هایی هست که گذشته با چنان نیرویی ظاهر می شود که به نظر می رسد آدم را از بین می برد...!

... شب، همه جا چنان آرام بود که گویی هیچ کسی وجود نداشت، حتی خود من. صدای دریا را نمی‌شنوم. دریایی که شب‌های دیگر همهمه می‌کرد و موجی در موجی می‌شکست حالا که پیش پای من بود صدای تیزی داشت و در دوردست صدایی خفه. نمی‌خواهم این طور تنها بمانم.
چرا نمی‌آیی در جانم نمی‌دوی؟ کم‌ترین چیزی است که از تو می‌خواهم. چرا روزهایم ساکت و شب‌هایم خاموش مانده؟ سکوت تو مثل مه است. اول بیابان را سرتاسر می‌پوشاند، بعد توی آن غرق می‌شدیم و جایی را نمی‌دیدیم. افتان و خیزان و کورمال پیش می رفتیم...!

... دچار عشق می شدم، نه، شده بودم و کار از کار گذشته بود. آن حس اضطراب و سرخوشی، که همه ی عاشق های دنیا دارند. حسی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #465
این همه در باره ی سال و زمان حساسیت نشان ندهید ... شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است و آن قدر می رود و می رود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر می رسد به تاریکی. خب همه این جوری راضی شده ایم و داریم زندگی مان را می کنیم. بعضی وقت ها می بینی یکی از ما از این خط ها خارج می شویم. پای مان سر می خورد این ور خط که می شود گذشته، یا یک قدم آن طرف خط به آینده می رویم...!

... می گویند یک روز زنی از نجاری می خواهد برایش کمدی بسازد. نجار این کار را می کند و مزدش را می گیرد و می رود. فردای آن روز زن پیش نجار می آید و می گوید که کمد خوب درست نشده و هر وقت قطار از کنار خانه می گذرد، کمد می لرزد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #466
کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به دید شخص بستگی دارد. منظورم اینست که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه مرگ را که وجودش را می‌جود، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. اینست که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن.
مثل اینست که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟‌ یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارکتان چطور است؟ خوب، چه می‌گوئید؟»

بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»

کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگهای کشیده گردنش نمایان شد. «حال کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #467
هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریت ها را روشن کنیم، برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می آید که دوستش داریم، شمع می تواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت ها را مشتعل کند. برای لحظه ای از فشار احساسات گیج می شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را در بر می گیرد که با مرور زمان فروکش می کند، تا انفجار تازه ای جایگزین آن شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می دارد و از آنجا که یکی از عوامل آتش زا همان سوختی است که به بدنمان می رسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد می شود که سوخت موجود باشد. خلاصه ی کلام، آن آتش غذای روح است. اگر کسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #468
پدیده‌ی خشونت جزئی از فرهنگ است نه طبیعت، زیرا مثلا نمی‌گوییم پرستو با بلعیدن پشه، یا گرگ به هنگام جویدن گلوی آهو دست به خشونت می‌زند. در واقع، صرف نظر از مدافعان جنون‌زده‌ی حیوانات، به پختن میگو خشونت گفته نمی‌شود. این واژه مختص توصیف روابط میان انسان‌ها و عبارت است از هر گونه اِعمال زور یا تهدید به اِعمال آن، با هدف وادار کردن دیگران به نحوه‌ای از رفتار یا جلوگیری از نوعی کردار یا آزار دیگران به قصد تفنـن...!

درس‌هایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ / لِشِک کولاکوفسکی/ مترجم: روشن وزیری
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #469
چرا کسی به فکر من نيست؟ چرا کسی ازم نمی پرسه تو چی میخواهی؟” ور مهربان ذهنم پرسید "تو چی میخواهی؟” جواب دادم "میخواهم چند ساعت در روز تنها باشم، میخواهم با کسی از چيزهايی که دوست دارم حرف بزنم.” ور ایرادگیر مچ گرفت. "تنها باشی يا با کسی حرف بزنی؟”...!

... پشه ای را که داشت می رفت توی دماغم تاراندم. اصلا چرا آمدم؟ چرا تهران نماندم؟ چون آرتوش استخدام شرکت نفت شد. چون آلیس در بیمارستان شرکت نفت کار گرفت و چون مادر با آلیس آمد آبادان . مادر برای اینکه با آلیس باشد آمد آبادان یا برای این‌ که نزدیک من باشد؟ تا حالا چه کسی کاری را فقط برای من کرده؟ خودم در سی و هشت سالگی چه کاری را فقط برای خودم کردم؟ ... هوا داشت تاریک می شد. نه کسی می آمد نه کسی می رفت. سر چرخاندم طرف خیابان خودمان. باید بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #470
کارهای بزرگ هیچ گاه از نزدیک خوب دیده نمی شوند. باید سال ها به عقب برگشت، و حتی قرن ها تا وسعت و عمق مسئله را دریافت...!

... هچ چیز ناخوشایندتر از این نیست که انسان با آشنایی در خیابان برخورد کند که از روبه رو نمی آید ، بلکه از پشت سرتان می آید و همان مسیر شما را طی می کند...!

كنسرت در پايان زمستان / اسماعیل کاداره/ مترجم: مهین میلانی
 
امضا : S O-O M

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
398
پاسخ‌ها
123
بازدیدها
13,620

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا