متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار یک دیوانه |shohreh کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Shohreh_elah
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 1,415
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
مجموعه اشعار: یک دیوانه
شاعر: شهره(ف.الهی)
- مدام می‌روم -
ز گریه های بی جهت، به خنده می نشانمت
و گر بگویمت چرا، به گریه می کشانمت
تو را قسم به پنجره، که مانده از عبور تو
بیا که فکر خسته شد، ز این همه مرور تو
گذشته است ز دیدنت، زمان گذر نمی‌ کند
بسان ساعتی خراب، که شب سحر نمی‌کند
به مشت خود گرفته‌ام، کبودی دهان صبح
مباد به شب گذر کند، بدون تو گمان صبح
و من مدام می روم، کسی که چشم به راه نیست
مدام می رود مدام، هوا که بی پناه زیست
به گوش شهره می رسد، ز خنده های غم بسی
بگو رود ز این دیار، ز این دیار بی کسی
[شهره]
 
آخرین ویرایش

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #2
- چه شد -
نمی دانم چه شد یک شب، به چشمت مبتلا گشتم
چونان سنگی شدم ناگه، ز کوهستان رها گشتم
نمی دانم چه شد من هم، که دور از خود خدا گشتم
چونان دادی که می‌پیچد، به مردم آشنا گشتم
لبم خاموش و خندان هم، چنین آشفتگی کردم
بسان شعله ای خاموش، ز دودم پر صدا گشتم
[ شهره]
 

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #3
- شاعر ناطق -
شرح این قصه ندانم که چه شد دلبستم
که چه شد ماندم و اینگونه تو را می گشتم؟!
من که از عالم و آدم زده بودم دل خود
چه شد اینگونه به چشمت ز سخن برگشتم؟!
من که منطق شده بد کار و عدد آمارم!
بنگر کز تو چنین شاعر ناطق گشتم...
[شهره]
 
آخرین ویرایش

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #4
_ سقوط _
در کدام شهر کسی دست مرا می‌گیرد؟
من ز هر بام پر از فریادم...
[شهره]
 

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #5
- اسیر کوچ -
ما قبل آمدن پاییز
زرد می شویم
خیلی وقت است که
اسیر کوچ،
به هر طرفی
زمستانیم
[شهره]
 

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #6
- انهدام صبح -
عجب شب بلندی ست
و من هنوز
ز انهدام صبح می ترسم!
که نکند
آفتاب برسد
و من
برنگشته باشم؟!
[شهره]
 

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #7
_ شب _
شب است و در گلوی من، هزار ناله آه شد
و گه خیال روی تو، به حوض جان چو ماه شد
شب است و گرد مهر تو، به قامتم نمی رسد
ز آن شب تمام سال، به صبح هم نمی رسد
شب است و گاه می شود، به بازدم نمی رسم
نترس گفته بودمت، به خواهشم نمی رسم
[ شهره]
 
آخرین ویرایش

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #8
_ شعری غلط _
گاهی آنقدر سر به دیوار دلم می‌کوبم
که ترک می‌گیرم، می‌شکنم، می ریزم
شرح من مثل هوا است و دگرگون حال است
گاه در مسکت و گاه، می به لبان می‌گیرم
[ شهره]
 
آخرین ویرایش

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #9
_ محکوم _
ما به زندان هوا محکومیم
....
[ شهره]
 

Shohreh_elah

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
654
امتیازها
3,348
  • نویسنده موضوع
  • #10
_ من بمیرمت تورا _
تو رفته ای و جان من، به تو نمی رسد چرا
به آسمان سپرده ام، که من ببارمت تو را
تو رفته ای و خاک ها، تو را گرفته اند ز من
به خاک هم سپرده ام، که من بمیرمت تو را
تو رفته ای و خاطرت، مرا رها نمی کند
به خاطرم سپرده ام، که هی بخواهدت تو را
تو رفته ای؟ نرفته ای! که رفته بودمت ز یاد
به آدمان سپرده ام، که پس دهند توی مرا!

[ شهره]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا